گنجور

 
امیر شاهی

تا دل به غم عشق گرفتار نیابی

در خیل سگان در او بار نیابی

گر باز شکافی دل صد پاره ما را

صد داغ بلا یابی و آزار نیابی

گر همچو صبا عرصه آفاق بگردی

در روضه او یک گل بی خار نیابی

عشقت بسوی دوست عنان میکشد ای دل

بشتاب، که لایقتر از این کار نیابی

دریاب دمی شاهی دلخسته خود را

ترسم که بجوییش و دگر بار نیابی