محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - قصیدهٔ در مدح نظامشاه پادشاه دکن
چون شاه نطق دست به تیغ زبان کند
فتح سخن به مدح شه کامران کند
چون خسرو سخن ز قلم برکشد علم
اول ستایش شه گیتی ستان کند
چون فارس خیال زند بانگ بر فرس
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - وله ایضا قصیده
بر آصف سخی دل به اذل بود سه عید
چون عهد او مبارک و فرخنده و سعید
عید نخست عید مه روزه که آمده
شکل هلال او در فردوس را کلید
عید دوم حکومت شهری که صاحبش
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - در مدح بلقیس زمان بریخان خانم صبیهٔ شاه طهماسب صفوی
دی قاصدی به کلبهٔ این ناتوان رسید
کز مقدمش هزار بشارت به جان رسید
از مژدهای که فهم شد از دلنوازیش
دل را نوید خرمی جاودان رسید
گردی که سرمهٔوش زرهٔ خود به من رساند
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - وله ایضا
رفتی به حرب باد رفیقت درین سفر
فتح از قفای فتح و ظفر از پی ظفر
باد از حفیظ ایزدیت خاطر خطیر
هم مطمئن رافت و هم ایمن از خطر
گفتند تیغ بار که هست از ازل تو را
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - ایضا من نتایج طبعه فی مدح سلطان الافهم محمد امین سلطان ترکمان
بیماریی به پای حضورم شکسته خار
کز رهگذار عافیتم برده بر کنار
بر تافتست ضعف چنان دست قوتم
کز سر نهادنم به زمین هم گذشته کار
جسمم که گرد راه عیادت نقاب اوست
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰ - وله ایضا فی مدح بنت شاه دین پناه شاه طهماسب انارالله برهانه
بر دوش حاملان فلک باد پایدار
برجیس وار هودج بلقیس کامکار
مریم عفاف فاطمه ناموس کش سپهر
خواندست پادشاه خوانین روزگار
مخدومهٔ جهان که اگر ننهد آسمان
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - در مدح فرهاد بیک غلام حاکم دارالسلطنه اصفهان
در نسبت است خسرو شاهان نامدار
فرهاد بیک معتمد شاه کامکار
خورشید رای ماه لوای فلک شکوه
نصرت شعار فتح دثار ظفر مدار
زور آور بلند سنان قوی کمند
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - قصیدهٔ در مدح یوسف عادل شاه فرماید
اقبال بین که از پی طی ره وصال
پرواز داده شوق به مرغ شکسته بال
بردمید از آن تن خاکی که جنبشش
صد ساله بعد داشت ز سر حد احتمال
افتادهای که بود گران جان تر از زمین
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در مدح شاه طهماسب صفوی
صد شکر کز شفای شهنشاه کامران
نوشد لباس امن و امان در بر جهان
از کسوت کسوف برون آمد آفتاب
وز قیروان کشید تتق تا به قیروان
ماهی که یک دو مرحله آمد فرو ز اوج
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در مدح مرتضی نظام شاه پادشاه دکن
ای دهر پیر عیش ز سر گیر کاسمان
مهد زمین سپرد به دارای نوجوان
ای چرخ خوش بگرد که خوش بیدرنگ گشت
دوران به کام شاه جوان بخت کامران
ای دور پای بر سر اندوه زن که زد
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۲ - فی مدح امیر اعظم یوسف بیک بن محمدخان ترکمان
کاشان که مصر روی زمین است در جهان
میخواست در ولای چنین یوسفی چنان
یعنی چراغ چشم امیر بزرگوار
مهر زمین فروغ ده ماه آسمان
یعنی گزیدهٔ نایب نواب نامدار
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - فی مدح سلطانالعادل حمزه میرزا
شکر خدا که پایهٔ دولت ز آسمان
بگذشت و سر کشید به ایوان لامکان
شکر دگر که کوفت فرو نوبت ظفر
دست قدر بیاری خلاق انس و جان
شکر دگر که شیر خدا شاه ذوالفقار
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶ - در مدح شاه طهماسب
دولت چو سر به ذروه فتح و ظفر کشید
وز رخ گشود شاهدا من و امان نقاب
بر مسندسرور مکین شاه کامران
دارای آفتاب سریر فلک جناب
تسکین دهندهٔ فتن آخر الزمان
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - وله در رثاء
زین زمان خلاصه ذریت نبی
مهر سپهر مرتبهٔ ماه فلک جناب
یعنی قوام ملت و دین آن که در جهان
ننهاد پای سعی جز اندر ره صواب
هم خورده بذر مزرع جودش بزرگ و خرد
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - وله ایضا
خورشید آسمان وزارت که روی ملک
آئینهوش ز صیقل عدلش منور است
سلطان بارگاه سیادت که عهد او
پاینده دار دولت آل پیامبر است
آن داور زمانه که دارائی جهان
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - قطعه
تا رخش طبعم از پی معنی تکاور است
میدان نورد مدحت مقصود قشر است
آن بینماز کعب که جسم پلید او
از خاکروب دیر کشیشان مخمر است
وان حیله ساز شوم که تا زاده مادرش
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰ - وله فی مرثیه
گلبرگ نو دمیدهٔ محمد تقی که بود
پاکیزه طینت و ملکی خوی و پاکزاد
در باغ دهر نشو و نمائی نیافته
از تند باد حادثه ناگاه شد به باد
در چشمه سار چشم زند دیدهٔ پدر
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۳ - قطعه
ای مالک ملک سپه مملکت مدار
در ملک خویش آتش آزار را بکش
بعضی ز کفر پیرو اسلام نیستند
اسلام را مدد کن و کفار را بکش
جمعی ز کینه در پی آزار مردمند
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴ - وله ایضا
ای شهسوار عرصه همت که میکشند
در راه جود غاشیهات حاتمان به دوش
در جنب همت تو کریمان دیگرند
گندم نمای روکش قلاب جو فروش
با آن که زآتش کرم هیچ به اذلی
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۱
ملا ابوالحسن که در محیط وجود او
زین خاکدان رساند به افلاک موج فضل
چون کرد رو به ملک عدم ز آسمان رسید
تاریخ فوت گشتن او ماه اوج فضل