قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - ایضا من نتایج طبعه فی مدح سلطان الافهم محمد امین سلطان ترکمان
بیماریی به پای حضورم شکسته خار
کز رهگذار عافیتم برده بر کنار
بر تافتست ضعف چنان دست قوتم
کز سر نهادنم به زمین هم گذشته کار
جسمم که گرد راه عیادت نقاب اوست
پامال عالمی شده چون خاک رهگذار
نیلوفر ریاض ریاضت رخ من است
از سیلی که میخورم از دست روزگار
هرگز ز هم نمیگسلد کاروان لعل
زان قطرهها که بر رخ من میشود قطار
دست فلک ز رشتهٔ تدبیر تافتن
دامان من به جیب زمین بسته استوار
تدبیر این که پیش عزیزان مصر جود
خود را نسازم از سبکیها ذلیل و خوار
واندر فضای عالم علوی به طعمهای
شهباز همتم نکند پستی اختیار
با آن کزین سکون قوی لنگرم ز کوه
سنگینتر است کفه میزان اعتبار
غبنی است بس گرانم از این رهگذر که نیست
پایم روان به درگه نواب نامدار
سلطان کامکار محمد امین که هست
نازان به آفریدن او آفریدگار
آن قبلهٔ امم که به تنگ است سدهاش
از اختلاط ناصیهٔ شاه و شهریار
وان قلزم کرم که کشیده ز ساحلش
تا سقف عرش بر سر هم در شاهوار
گشت از صلای موهبتش گوشها گران
وز حمل بار مکرمتش دوشها فکار
در کلک صنع صانع او عز شانه
هر دقتی که بوده در او گشته آشکار
دارم گمان که خالق مخلوق آفرین
کرده در آفریدنش اظهار اقتدار
عکس جمال او به جمادات اگر فتد
بر دلبری مدار نهد صورت جدار
ذرات خاک پاش شمارند اگر به فرض
مه در حساب ناید و خورشید در شمار
آهو شکاری از سگ آن نامجو مجو
کز مردمی سگان ویند آدمی شکار
امرش به سیر گوی زمین حکم اگر کند
بی دست و پا فتد بره از روی اضطرار
نهیش به روی سیل نگون دست اگر نهد
پس خم زنان رود به عقب تا به کوهسار
بر رخش گرم جوش ببین گر ندیدهای
کانسان ز اقتدار بود اژدها سوار
از هم بپاشد و تل خاکستری شود
بیند اگر به قهر درین نیلگون حصار
هست از برای سوختن خرمن عدو
کافی ز آتش غضبش گرمی شرار
ای مالک رقاب ملوک سخن که هست
بر مدحت تو سلسلهٔ نظم را مدار
هرکس به مدعای دگر از سحاب نظم
بر کشت دولت تو ز شعر است رشحه بار
مقصود ومدعای من اما ز مدح تو
اینست این که نام تو سلطان نامدار
زیب کلام و زینت دیوان من شود
گوش قوای مدرکه را نیز گوشوار
هر نقطه هم شود ز سوادش به هند و روم
داغ دل هزار خدیو بزرگوار
زین لاف و دعوی احسن و اولاست محتشم
خاموش گشتن و به دعا کردن اختصار
تا نام داوران به دواوین شود رقم
وز خوش کلامی شعرا یابد اشتهار
از نام آن سپهر امارت کلام من
مشهور شرق و غرب بود آفتابوار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.