گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵

 

چون شمع زآتشی‌که وفا زد به جان ما

بال هماست بر سر ما استخوان ما

عمری‌ست هرزه تازی اشک روان ما

کوگرد حیرتی‌که بگیرد عنان ما

شمشیر آب دادهٔ زنگ ملامتیم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶

 

از بس‌گرفته است تحیر عنان ما

دارد هجوم آینه اشک روان ما

گلها تمام پنبهٔ گوش تغافلند

بلبل! به هرز سر نکنی داستان ما

وضع خموش ما ز سخن دلنشین‌تر است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷

 

داغیم چون سپند مپرس از بیان ما

در سرمه بال می‌زند امشب فغان ما

عرض‌کمال ما عرق‌آلود خجلت است

ابر است اگر بلند شود آسمان ما

ما را چو شمع باب‌گداز آفریده‌اند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰

 

نبوَد به غیرِ نامِ تو وردِ زبانِ ما

یک حرف بیش نیست زبان در دهانِ ما

چون شمع دم ز شعلهٔ شوقِ تو می‌زنیم

خالی مباد زین تب‌ِ گرم استخوانِ ما

عرض فنای ما نبود جز شکستِ رنگ

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲

 

پر تشنه است حرص فضولی‌کمین ما

یارب عرق به خاک نریزد جبین ما

آه از حلاوت سخن وخلق بی‌تمیز

آتش به خانهٔ که زند انگبین ما

عمری‌ست با خیال‌گر و تاز پهلویم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳

 

بی‌ربشه سوخت مزرع آه حزین ما

درد دلی نکاشت قضا در زمین ما

شهرت نوایی هوس نام‌، سرمه خوست

چینی به مورسید زنقش نگین ما

گشتیم خاک و محو نگردید سرنوشت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵

 

کوتاه نیست سلسلهٔ دود آه ما

آشفتگی به زلف‌که واگرد راه ما

صاف‌طرب ز هستی مادردکلفت‌است

دارد نفس چو آینه روز سیاه ما

دریاد جلوهٔ تو دل از دست داده‌ایم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲

 

از ما پیام وصل تهی‌کرد جای ما

آخر به ما رسید ز جانان دعای ما

موج‌گهر خجالت جولان‌کجا برد

از سعی نارسا به سر افتاد پای ما

با نرگست چه عرض تمنا دهدکسی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷

 

چون نقش پا ز عجز نگردید روی ما

در سجده خاک شد سر تسلیم خوی ما

بیهوده همچو موج زبان برنمی‌کشیم

لبریز خامشی‌ست چوگوهر سبوی ما

ای وهم عقده بر دل آزاد ما مبند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹

 

وصف لب توگر دمد ازگفتگوی ما

گردد چوگوهر آب‌گره درگلوی ما

ای دربهار و باغ به سوی توروی ما

نام تو سکهٔ درم‌گفتگوی ما

بحریم ونیست قسمت ما آرمیدنی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱

 

بر سنگ زد زمانه ز بس ساز آشنا

آه از فسون غول به آواز آشنا

امروز نیست قابل تفریق و امتیاز

در سرمه‌گرد می‌کند آواز آشنا

گر صیقلی به کار برد سعی اتفاق

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴

 

چیده است لاف خلق به چیدن ترانه‌ها

بر خشت ذره منظر خورشید خانه‌ها

زین بزم عالمی غم راحت به خاک برد

آب محیط رفت به‌گردکرانه‌ها

نشو نمای‌کشت تعلق ندامت است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵

 

ای موج‌زن بهار خیالت ز سینه‌ها

جوش پری نشسته برون ز آبگینه‌ها

جور تو پنبه‌کار گلستانِ داغ دل

تیغت زبان ده دهن زخم سینه‌ها

سودایی تو با گهر تاج خسروان

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶

 

ای آرزوی مهرتو سیلاب‌کینه‌ها

بر هم زن‌کدورت سنگ آبگینه‌ها

ملاح قدرت تو ز عکس تجلیات

راند به بحرآینهٔ دل سفینه‌ها

آتش‌پرست شعلهٔ اندیشه‌ات جگر

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰

 

آسودگان گوشهٔ دامان بوریا

مخمل خریده‌اند ز دکان بوریا

بی‌باک پا منه به ادبگاه اهل فقر

خوابیده است شیر نیستان بوریا

بوی‌گل ادب ز دماغم نمی‌رود

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱

 

در شهد راحتند فقیران بوریا

آسوده‌اند در شکرستان بوریا

بر قسمت فتاده‌ کس ار پشت پا زند

نی می‌خلد به ناخنش از خوان بوریا

بر گیر‌و‌دارِ اهل جهان خنده می‌کند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲

 

ممسک اگربه عرض سخا جوشد ازشراب

دستی بلند می‌کند اما به زیرآب

طبع‌کرم فسردهٔ دست تهی مباد

برگشت عالمی‌ست ستم خشکی سحاب

این است اگر سماجت ارباب احتیاج

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸

 

کیفیت هوای که دارد سر حباب

ما را ز هوش برد می ساغر حباب

هرکس به رمز بیضهٔ عنقا نمی‌رسد

چیزی نهفته‌اند به زیر پر حباب

درکارگاه دل به ادب باش و دم مزن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳

 

ای منت عرق زجبینت برآفتاب

ساغر زند مگر به چنین‌کوثر آفتاب

بر صفحه‌ای‌که وصف جمالت رقم زنند

از رشتهٔ شعاع‌کشد مسطر آفتاب

هیهات بی‌رخت شب ما تیره روز ماند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵

 

ای جلوهٔ تو سرشکن شان آفتاب

خندیده مطلع تو به دیوان آفتاب

پیغام عجز من ز غرورت شنیدنی‌ست

مکتوب سایه دارم و عنوان آفتاب

در هرکجا نگاه پر افشان روز بود

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۵
sunny dark_mode