آسودگان گوشهٔ دامان بوریا
مخمل خریدهاند ز دکان بوریا
بیباک پا منه به ادبگاه اهل فقر
خوابیده است شیر نیستان بوریا
بویگل ادب ز دماغم نمیرود
غلتیدهام دو روز به دامان بوریا
از عالم تسلی خاکم اشارهایست
غافل نیام ز چشمک پنهان بوریا
صد خامه بشکنیکه به مشق ادب رسی
خطهاست درکتاب دبستان بوریا
بیخوابی که زحمت پهلویکس مباد
برخاسته است از صف مژگان بوریا
زین جاده انحراف ندارد فتادگی
مسطر زده است صفحهٔ میدان بوریا
فقرم به پایداری نقش بنای عجز
آخر زمینگرفت به دندان بوریا
لب بستهٔ حلاوتکنج قناعتیم
نی بیصداست در شکرستان بوریا
بیدل فریب نعمت دیگرکه میخورد
مهمان راحتم به سر خوان بوریا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در شهد راحتند فقیران بوریا
آسودهاند در شکرستان بوریا
بر قسمت فتادهکس ازپشت پا زند
نی میخلد به ناخنش از خوان بوریا
برگیر و دار اهل جهان خنده میکند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.