چیده است لاف خلق به چیدن ترانهها
بر خشت ذره منظر خورشید خانهها
زین بزم عالمی غم راحت به خاک برد
آب محیط رفت بهگردکرانهها
نشو نمایکشت تعلق ندامت است
جز ناله نیست ریشهٔ زنجیر دانهها
آنکسکه بگذرد ز خم زلف یارکیست
بر دل چه کوچهها که ندادند شانهها
آتش اگر زگرمی خویت نشان دهد
انگشت زینهارکشد از زبانهها
نومیدیام ستمکش خلد و جحیم نیست
آسودهام به خواب عدم زین فسانهها
پرواز بینشان مرا بال رنگ نیست
گو بیضه بشکند بهکلاه آشیانهها
کوشش به دیر وکعبهٔ تحقیق ره نبرد
آواره ماند ناوک من زین نشانهها
هر عضو من چو شمع ادبگاه نیستیست
تا نقش پا سر من واین آستانهها
آتش زدند شب و رقی را در انجمن
کردیم سیر فرصت آیینه خانهها
در دامگاه قسمت روزی مقیدیم
بیدل به بال ماگره افکند دانهها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.