گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶۷

 

آه ما با دل جانان چه تواند کردن؟

باد با تخت سلیمان چه تواند کردن؟

دیده شور ازان کان ملاحت داغ است

با نمکزار، نمکدان چه تواند کردن؟

می برد تیرگی از شام شکرخنده صبح

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶۸

 

توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟

من عاجز چه به تقدیر توانم کردن؟

رخنه در ملک وجودم ز قفس بیشترست

به کفی خاک چه تعمیر توانم کردن؟

چون نیاید به نظر حسن لطیفی که تراست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶۹

 

گر چو شبنم دل خود آب توانی کردن

بر سر بستر گل خواب توانی کردن

این خیالات پریشان که ترا در نظرست

در ته خاک کجا خواب توانی کردن؟

پشت بر قبله حق تا نکنی، هیهات است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۷۰

 

پیش غافل سخن از پند و نصیحت راندن

هست بر صورت دیوار گلاب افشاندن

ابجد مشق جنون من سودازده است

خط دیوانی زنجیر، مسلسل خواندن

نیست ممکن که ز ریزش نشود دخل افزون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۷۱

 

نرسد هیچ کمالی به سخن سنجیدن

که سخن را صله ای نیست به از فهمیدن

می خلد بیشتر از شیون ماتم در دل

سخن آهسته نگفتن، به صدا خندیدن

لب خاموش مرا بر سر حرف آوردن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۷۲

 

بی بصیرت چه گل از غیب تواند چیدن؟

پای خوابیده چه در خواب تواند دیدن؟

می توان با نظر بسته جهان را دیدن

عینک دیدن خواب است نظر پوشیدن

مژه از خواب گران چون رگ سنگ است ترا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۷۳

 

سرد شد دست و دعا صبح به یک خندیدن

روح را گرم کند خنده به دل دزدیدن

خاطر جمع و پریشان نظری هیهات است

شانه زلف حواس است پریشان دیدن

دیدن بحر به پوشیدن چشمی بندست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۷۴

 

پرده عیب جهان است نظر پوشیدن

گل بی خار شود خار ز دامن چیدن

تا قیامت نرود لذت دیدار از دل

این گلی نیست که پژمرده شود از چیدن

هر که را جاذبه شوق کند استقبال

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۷۵

 

من و دزدیده در آن چاک گریبان دیدن

جلوه یوسفی از رخنه زندان دیدن

رمزی از بوالعجبی های نظربازان است

طبل رسوا زدن و شیوه پنهان دیدن

بیستون را الم مردن فرهاد گداخت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۷۶

 

نیست ممکن ز سخن سیر توان گردیدن

یا ازین زمزمه دلگیر توان گردیدن

می توان گشت به گفتار جهانگیر، ولی

نیست ممکن که دهانگیر توان گردیدن

آنچه از زخم زبان بر سر مجنون آمد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۷۷

 

کار دریاست ز هر موج خطر خندیدن

رو نکردن ترش از تلخ، شکر خندیدن

شیوه زنده دلان است درین باغ چو گل

همه شب غنچه شدن، وقت سحر خندیدن

می کند خرده جان سفری را باقی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۷۸

 

چند چون مردم کوتاه نظر خندیدن؟

در شبستان فنا همچو شرر خندیدن

صبح جان بر سر یک چند دم سرد گذاشت

عمر کوتاه کند همچو شرر خندیدن

نوحه شهپر شاهین اجل می آید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۷۹

 

خون پامال بود شبنم گلزار وطن

دهن گرگ بود رخنه دیوار وطن

این زمان پنجه شیرست به خونریزی من

خارخاری که به دل بود ز گلزار وطن

سبزه در زیر سر سنگ ترقی نکند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸۰

 

خاک ره باش و تماشای تن آسانی کن

خاطر مور به دست آر و سلیمانی کن

ای که در آتشی از درد سر آزادی

چندی از چوب قفس صندل پیشانی کن

ای صبا بلبل ما ذوق تماشا دارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸۱

 

روی از خلق نگردانده به حق روی مکن

یک جهت تا نشوی روی به آن سوی مکن

طعمه چون شیر به سر پنجه مردی به کف آر

چون دم سگ صفتاخدمت هر کوی مکن

از دل خود رقم نقش پذیری بزدای

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸۲

 

عاشق سلسله زلف گرهگیرم من

روزگاری است که دیوانه زنجیرم من

نکنم چشم به هر نقش سبکسیر سیاه

محو یک نقش چو آیینه تصویرم من

مرغ بی پر به چه امید قفس را شکند؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸۳

 

لب به نیسان نگشاید صدف دیده من

لنگر بحر بود گوهر سنجیده من

از پر کاه جهان همت من مستغنی است

التجا پیش خسیسان نبرد دیده من

دل آزاد من و گرد علایق، هیهات

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸۴

 

می کند آن که علاج دل بیچاره من

کاش می داشت خبر از دل آواره من

از تماشای دو عالم نشود سیر نگاه

هر که گردید بدآموز به نظاره من

بس که سیراب شد از گریه من، می آید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸۵

 

غنچه از باده نگردد گل خمیازه من

چشم مخمور بود رشته شیرازه من

نه ز زهدست اگر لب نگذارم به شراب

ساغری نیست درین بزم به اندازه من

از کواکب نشود دفع خمارم چون صبح

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸۶

 

دلنشین است ز بس گوشه غمخانه من

می رود رو به قفا سیل ز ویرانه من

ندهد تن به کشاکش دل دیوانه من

چون کمان زور بود قفل در خانه من

باد دستی گره از خرمن من واکرده است

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۵۹
۶۰
۶۱
۶۲
۶۳
۷۴
sunny dark_mode