گنجور

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۹۸ - حور و شاعر در جواب نظم گوته موسوم به حور و شاعر

 

حور:

نه به باده میل داری نه به من نظر گشائی

عجب اینکه تو ندانی ره و رسم آشنائی

همه ساز جستجوئی همه سوز آرزوئی

نفسی که میگدازی غزلی که می سرائی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۲۲ - به ملازمان سلطان خبری دهم ز رازی

 

به ملازمان سلطان خبری دهم ز رازی

که جهان توان گرفتن بنوای دلگدازی

به متاع خود چه نازی که بشهر دردمندان

دل غزنوی نیرزد به تبسم ایازی

همه ناز بی نیازی همه ساز بینوائی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۵ - عرب از سرشک خونم همه لاله‌زار بادا

 

عرب از سرشک خونم همه لاله‌زار بادا

عجم رمیده بو را نفسم بهار بادا

تپش است زندگانی تپش است جاودانی

همه ذره‌های خاکم دل بی‌قرار بادا

نه به جاده‌ای قرارش نه به منزلی مقامش

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۷۱ - پتوفی

 

نفسی درین گلستان ز عروس گل سرودی

بدلی غمی فزودی ز دلی غمی ربودی

تو بخون خویش بستی کف لاله را نگاری

تو به آه صبحگاهی دل غنچه را گشودی

به نوای خود گم استی سخن تو مرقد تو

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۲ - حصه اول

 

ز برون در گذشتم ز درون خانه گفتم

سخنی نگفته ئی را چه قلندرانه گفتم

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۹ - من اگرچه تیره خاکم دلکیست برگ و سازم

 

من اگرچه تیره خاکم دلکیست برگ و سازم

به نظارهٔ جمالی چو ستاره دیده بازم

بهوای زخمه تو همه نالهٔ خموشم

تو باین گمان که شاید ز نوا فتاده سازم

به ضمیرم آنچنان کن که ز شعلهٔ نوائی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۰ - بصدای درمندی بنوای دلپذیری

 

بصدای درمندی بنوای دلپذیری

خم زندگی گشادم بجهان تشنه میری

تو بروی بینوائی در آن جهان گشادی

که هنوز آرزویش ندمیده در ضمیری

ز نگاه سرمه سائی بدل و جگر رسیدی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۳ - دل دیده ئی که دارم همه لذت نظاره

 

دل دیده ئی که دارم همه لذت نظاره

چه گنه اگر تراشم صنمی ز سنگ خاره

تو به جلوه در نقابی که نگاه بر نتابی

مه من اگر ننالم تو بگو دگر چه چاره

چه شود اگر خرامی به سرای کاروانی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۹ - تو باین گمان که شاید سر آستانه دارم

 

تو باین گمان که شاید سر آستانه دارم

به طواف خانه کاری بخدای خانه دارم

شرر پریده رنگم مگذر ز جلوهٔ من

که بتاب یک دو آنی تب جاودانه دارم

نکنم دگر نگاهی به رهی که طی نمودم

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۳۹ - شب من سحر نمودی که به طلعت آفتابی

 

شب من سحر نمودی که به طلعت آفتابی

تو به طلعت آفتابی سزد اینکه بی حجابی

تو به درد من رسیدی به ضمیرم آرمیدی

ز نگاه من رمیدی به چنین گران رکابی

تو عیار کم‌عیاران تو قرار بی‌قراران

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۴۱ - بجهان دردمندان تو بگو چه کار داری

 

بجهان دردمندان تو بگو چه کار داری

تب و تاب ما شناسی دل بی قرار داری

چه خبر ترا ز اشکی که فرو چکد ز چشمی

تو ببرگ گل ز شبنم در شاهوار داری

چه بگویمت ز جانی که نفس نفس شمارد

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۴۵ - کف خاکی برگ و سازم برهی فشانم او را

 

کف خاکی برگ و سازم برهی فشانم او را

به امید اینکه روزی بفلک رسانم او را

چه کنم چه چاره گیرم که ز شاخ علم و دانش

ندمیده هیچ خاری که بدل نشانم او را

دهد آتش جدائی شرر مرا نمودی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۵۳ - به تسلئی که دادی نگذاشت کار خود را

 

به تسلئی که دادی نگذاشت کار خود را

بتو باز می سپارم دل بیقرار خود را

چه دلی که محنت او ز نفس شماری او

که بدست خود ندارد رگ روزگار خود را

بضمیرت آرمیدم تو بجوش خود نمائی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۵۷ - به فغان نه لب گشودم که فغان اثر ندارد

 

به فغان نه لب گشودم که فغان اثر ندارد

غم دل نگفته بهتر همه کس جگر ندارد

چه حرم چه دیر هر جا سخنی ز آشنائی

مگر اینکه کس ز راز من و تو خبر ندارد

چه ندیدنی است اینجا که شرر جهان ما را

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۲۶ - به نگاه آشنائی چو درون لاله دیدم

 

به نگاه آشنائی چو درون لاله دیدم

همه ذوق و شوق دیدم همه آه و ناله دیدم

به بلند و پست عالم تپش حیات پیدا

چه دمن چه تل چه صحرا رم این غزاله دیدم

نه به ماست زندگانی نه ز ما ست زندگانی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۳۷ - آغاز گلشن راز جدید

 

به سواد دیدهٔ تو نظر آفریده‌ام من

به ضمیر تو جهانی دگر آفریده‌ام من

همه خاوران به خوابی که نهان ز چشم انجم

به سرود زندگانی سحر آفریده‌ام من

اقبال لاهوری
 
 
sunny dark_mode