گنجور

خواجه عبدالله انصاری » طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات » بخش ۱۷۰ - علی بن احمد الحنظلی

 

یا احسن من دینار

اذا نقش بسم اللّه

و یا احسن من دیباج

اذا لبس بیت اللّه

یقول العاشق المسکین

[...]

خواجه عبدالله انصاری
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۵- سورة الحجر- مکیة » ۱ - النوبة الثانیة

 

اغدوا علی فی السّحر

و اتوا جمیعا بسفر

اخبرکم بذا الخبر

امّا بخیر او ضرر

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار

وای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار

پیش از ان کین جان عذر آور فروماند ز نطق

پیش از ان کین چشم عبرت بین فروماند ز کار

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۹- سورة الحجرات‏ » ۲ - النوبة الثالثة

 

ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار

و ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار

پیش از آن کین جان عذر آور فرو ماند ز نطق

بیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند ز کار

میبدی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶

 

بی تو نیست آرامم کز جهان تو را دارم

هرچه تو نه‌ای جانا من ز جمله بیزارم

همچو شمع می‌سوزم همچو ابر می‌گریم

همچو بحر می‌جوشم تا کجا رسد کارم

یا ز دست هجر تو جاودان به پای افتم

[...]

عطار
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳

 

گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا

ور نشانه می‌پرسی، رشته سر گمست اینجا

چون درین مقام آیی گوش کن که: در راهت

ز آب چشم مظلومان چاه زمزمست اینجا

چیست جرم ما؟ گویی کز حریف ناهمتا

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵

 

مرد این ره آن باشد کو به فرق سر خیزد

با غمش چو بنشیند از دو کون برخیزد

من غلام رندی، کو، چون به باده بنشیند

از خود و تو و من او جمله بی‌خبر خیزد

مرد راهبر باید پیر راهت، ای برنا

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶

 

گر چه زان ما گشتی، سر ما چه دانی تو؟

ورچه مات می‌خوانیم، این دعا چه دانی تو؟

چون ز خود نشد خالی هیچ نفس خودبینت

از خدا سفر کردن، در خدا چه دانی تو؟

شب چو خفته می‌باشی تا به روز در خلوت

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۵

 

او شوی چو خود را تو از میانه بر گیری

در بها بیفزایی، تا بهانه بر گیری

سنگ و شانه‌ای باید تا ز پا و سر گویی

پا و سر چو گم گردد سنگ و شانه برگیری

گر مقیم درگاهی خاک شو، که در ساعت

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۴

 

بخت یار ما باشد گر تو یار ما باشی

از میان بنگریزی، در کنار ما باشی

دل چو در بلا افتد، رحمتی کنی بر دل

غم چو فتنه انگیزد، غمگسار ما باشی

چشمت ار کمان گیرد، پایمرد دل گردی

[...]

اوحدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

رحم بر گدایان نیست ماه نیمروزی را

مهر ماش چندان نیست ماه نیمروزی را

روی پر نگارش بین چشم پر خمارش بین

لعل آبدارش بین ماه نیمروزی را

آن مهست یا رخسار شکّرست یا گفتار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۰

 

آنک مرغ جان مشتاقان اسیر دارم اوست

سی و یک در چل ببین تا چند باشد نام اوست

خواجوی کرمانی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۳

 

وقت را غنیمت دان آن قدَر که بتْوانی

حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی

کام‌بخشیِ گردون عمر در عوض دارد

جهد کن که از دولت دادِ عیش بستانی

باغبان چو من زین جا بگذرم حرامت باد

[...]

حافظ
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵ - خواجه حافظ فرماید

 

وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی

حاصل از حیات جان ایندمست تا دانی

ای که ده جهت داری جامه زمستانی

بر تن خودت کن بار آنقدر که بتوانی

بر نهالی اطلس چون دهی شب آسایش

[...]

نظام قاری
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۴

 

وقت گل می و مطرب دولتیست تا دانی

دولتی چنین دریاب ای به دولت ارزانی

کیش کافران دارد نرگس تو کز مژگان

کرده صد مسلمان را رخنه در مسلمانی

در جفا کمر بستی عهد مهر بشکستی

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۵

 

موسم خزان ایگل در چمن گذاری کن

آفت جوانی بین چشم اعتباری کن

آخر ایکمان ابرو صید دل غنیمت دان

تا بکف کمان داری از کمان شکاری کن

صحبت جهانداران درد سر نمیارزد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

ساقیا، بهار آمد قاش کن چه پنهانست

غنچه که میگرید نرگسی که خندانست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ سوم در مدح شاه اسماعیل » بخش ۳ - دایره مرکب مدور

 

باغ گل چو جنت شد جنت ار نسیمستش

چین گل چو حور آمد حور اگر شمیمستش

اهلی شیرازی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵

 

ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی

تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را

آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من

[...]

شیخ بهایی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸

 

ای که در ره عرفان مستمند برهانی

ترسمت چو خر در گل عاقبت فرو مانی

سبحه زهد و سالوسی، خرقه زرق و شیادی

آه ازین خدا ترسی، داد از این مسلمانی

مشکل ار بکف آری، بعد از این بدشواری

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 
 
۱
۲
۳
۶
sunny dark_mode