گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - مدح سلطان ارسلان بن طغرل

 

خسر و خسرو نشان شاهی که جز بر لفظ او

نیک بختی کم فرستد تحفه و زادی مرا

آن جهان بختی که الا ز آستین فرخش

روی ننمودست در عالم کف رادی مرا

جوشن اقبال او تا پشت من دارد قوی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - مدح

 

مرزبان خطه ی اول فلک معزول باد

حاش لله گر برین در گه ندارد انتما

منشی دیوان ثانی چاکر طغرای توست

بر فلک زان خامه و خطش روان است و روا

مطرب عشرت گه ثالت نشیند توبه کار

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - مدح سلطان طغرل بن ارسلان

 

خسروا، ملک تو را، عرض جهان نتوان گرفت

پیش قدرت باد اوج آسمان نتوان گرفت

جز سپهر بی نشان کز داغ کوکب فارغ است

بر سحاب دامن جاهت نشان نتوان گرفت

بر جهان سلطانی و سلطان توئی از روی عقل

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - مدح اقضی القضات خواجه رکن الدین حافظ همدانی

 

ای خرد را خاک درگاه تو اکسیر نجات

خوانده حق برخطه عالم تو را اقضی القضات

در دبیرستان عزم و حزم تو تشبیه طبع

باد را تعلیم سیر و کوه را درس ثبات

نیست بی طغرای تو، نافذ قضا را یک مثال

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - مدح

 

اقتدارش رایت خورشید بر گردون زده است

بارگاهش خیمه جمشید بر هامون زده است

خاک درگاهش چو عقد گلستان از باد صبح

آتش اندر آبروی لولوی مکنون زده است

طرف حکم اوست هر دُر شب افروزی که صنع

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - مدح نجم الدین لاجین والی همدان

 

در سر مردان غم عشق تو معجر می‌کشد

زاهدان را در خرابات قلندر می‌کشد

هشت راه از کعبه وصل تو تا زر می‌رود

چار حد از خامه عشق تو تا سر می‌کشد

نیک بر سنجم تو را چون زر کنی احوال آنک

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - مدح ارسلان بن طغرل

 

چیست از احسان که خورشید کرم با من نکرد

هرچه از احسان تو نامش دانی او، احسن نکرد

از نشیب چاه آزم بر سپهر ماه برد

رستم توران گشای این لطف، با بیژن نکرد

آفرین باد، آفرین، بر خسرو مغرب که خصم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - مدح اتابک علاءالدین محمد خداوند مراغه

 

هرکه بر منهاج عزمی رای مقصد می‌کند

عزم درگاه علاءالدین محمد می‌کند

آنکه در هیجا به مار مقرعه با خصم ملک

کار رمح خطی و تیغ ممهد می‌کند

نام میمونش که بر چهر قمر منقوش باد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - مدح اتابک علاءالدین محمد

 

پای دار، ای کوی گردون زخم چوگان در رسید

هم نبردان را خبر کن، مرد میدان در رسید

عشق را گو، دیده مفرش دار، چون دلبر نشست

جسم را گو، دست درکش گیر، چون جان در رسید

منبر اسلام را، چون گل مرصع شد کمر

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - وصف دیماه و تعریف آتش و توصیف مجلس بزم خواجه اثیرالدین تورانشاه وزیر

 

تا باوج آمد سر رایات خیل ز مهریر

در حضیض افتاد سلطان کواکب را میسر

خا زنان گوهر علوی ز کم دخلی شدند

تا مشمیه سنگ و، صلب آهن از آتش فقیر

آب و نوری نیست کیتی راز سرما، گوئیا

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۹ - مدح خواجه رکن الدین حسن

 

عرض داد از چابکی خورشید شمعی پیرهن

در جلال آسمان بر مهد اطفال چمن

ابر دریا باری از الماس هندی چاک زد

بی گناهی تا بدامان جیب پاکان عدن

گه بر اطراف چمن غلطد به پهلو آفتاب

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵ - مدح خواجه اثیرالدین نورانشاه

 

ای برویت چشم روشن اختر نیک اختری

آفتاب مهترانی آسمان مهتری

هرکه فرزند جهان ناقصت خواند خطاست

چون تو، در وصف کمال خود جهان دیگری

نفس تو با ما، در این جای وز رشک جاه تو

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

گرچه سوگندان خوری، کاکنون نکوتر دارمت

من نیم ز آنها، بحمدالله که باور دارمت

شه رخی خوردم بهرچم بوداکنون خوشتر آنک

عشق می گوید کزین صد لعب دیگر دارمت

ای که همچون خاک راهم، زیر پای آورده‌ای

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

یارب آن روی است با آن زیب و کشّی یا مه است

چشمه آب حیاتش در زنخدان یا چه است

از رخ آیینه‌فامش نیم عکسی بیش نیست

اینکه بر پیشانی خورشید و رخسار مه است

زلف کوتاهش جهانی جان به غارت برد دوش

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

یک نظر در صورت آن روح روحانی نگر

بسته سنبل پای گل بر سرو بستانی نگر

تا سپهر گوی زن بینی مه چوگان گذار

خیز و در میدانش بریکران چوگانی نگر

میر خوبان است، کاورده است منشور جمال

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

گر ز کوی عاشقانی، تا عدم هم خانه باش

خویش خوش رویان شدی، با خویشتن بیگانه باش

گه سرای خاص را، چون عامیان دهلیز کن

گه زبان عام را، چون خاصگان خانه باش

هر که را بر کوش زنجیری بود دیوانه شو

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

دلبری دارم که جان می‌خواهد از من، چون کنم

از سر جان برنشاید خاست، ای تن، چون کنم

گوهر مهرش چو کان در دل نهان کردم ولیک

با چنین دریای مروارید معدن، چون کنم

چشمِ سوزن کرد بر من عالَم، از بس کافری

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

خیز تا دست طرب یک دم، به جام می زنیم

دوستگانی بر رخ ماه مبارک‌پی زنیم

پای در میدان عشق لعبتان غُز نهیم

دست بر فتراک مهر لعبتان ری زنیم

ما کم از پروانه‌ایم آخر، مگر می آتش است

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

چیست، شرط عاشقان با بینوائی ساختن

سلطنت را خاک نعلین گدائی ساختن

نرد خدمت باختن، با یار و پس در دست او

خوش حریفی پیشه کردن بادغائی ساختن

تک سواره پادشاه کشور جان شو چو خضر

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

باز دل را تازه شد درد کهن با یار نو

بوالعجب شکلی است این درد کهن دلدار نو

گنبد نیلوفری ما را بتو خاری نهاد

ای گل دل ها فدای ضربت این خار نو

کار نو در پیش می باید گرفتن بعد از این

[...]

اثیر اخسیکتی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode