گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
واعظ قزوینی

شمارهٔ ۱: راه پر خوف و اجل در پی و، منزل دور است

شمارهٔ ۲: نبود بری بغیر کدورت شتاب را

شمارهٔ ۳: حاصل ندامت است غرور و شتاب را

شمارهٔ ۴: کجا نقصان پذیرد عشق از دمسردی ناصح

شمارهٔ ۵: از خود آزادی، بر حق بنده میسازد ترا

شمارهٔ ۶: ز درویشان بیقدر است رفعت اهل دولت را

شمارهٔ ۷: دیده هرکس ندارد تاب دیدار ترا

شمارهٔ ۸: ای که غافل نشوی یک نفس از یاد جهان

شمارهٔ ۹: راه پرچاهست و، غفلت برده ای مسکین ترا

شمارهٔ ۱۰: سرو تو، خط کشد ورق نو بهار را

شمارهٔ ۱۱: التفاتی نیست با ما نرگس دلدار را

شمارهٔ ۱۲: نیست بر گیرایی حق نمک زین به دلیل

شمارهٔ ۱۳: عینک چشم دلست آیینه، پیران را بکف

شمارهٔ ۱۴: کی کند اندیشه مرگ، آنکه پیش از مرگ مرد

شمارهٔ ۱۵: ز شرم باختن عمر، قد دوتاست مرا

شمارهٔ ۱۶: سینه ریش از یاری هر خس ز بس باشد مرا

شمارهٔ ۱۷: ما به فیض صحبت یاران مشفق زنده ایم

شمارهٔ ۱۸: بخوی نرم شود عقده های مشکل حل

شمارهٔ ۱۹: جواب لعل تو، شیرین کند سئوال مرا!

شمارهٔ ۲۰: از اینکه نسبت دوری بلعل او دارد

شمارهٔ ۲۱: گر راست نگوییم در این عهد، عجب نیست

شمارهٔ ۲۲: چربد به زور سختی، زور ملایمت

شمارهٔ ۲۳: اگر تمکین حسنش بگذرد در دل گلستان را

شمارهٔ ۲۴: هرکجا جلوه دهد شوخی او یکران را

شمارهٔ ۲۵: بود حرف دهن تنگ تو ناخوان ز آن رو

شمارهٔ ۲۶: ز بی حقیقتی از هم چنان گریزانند

شمارهٔ ۲۷: ز بسکه راستییی در جهان نمی بینم

شمارهٔ ۲۸: کنی گر آشنای درد جهان غفلت آیین را

شمارهٔ ۲۹: تا شود آگاه از احوال هر نزدیک و دور

شمارهٔ ۳۰: عشق میگردد دوا زخم دل غم پیشه را

شمارهٔ ۳۱: گرمی بد گوهران، چندان ندارد اعتبار

شمارهٔ ۳۲: پنبه سان شکستی چوب نرمی پیشه را

شمارهٔ ۳۳: لازم است آزاده را از سر به پیشان احتیاط

شمارهٔ ۳۴: دیدن خلق جهان از بس کدورت آور است

شمارهٔ ۳۵: روشن نشود چون شرر از سنگ چراغت

شمارهٔ ۳۶: چون نلرزد بر سر دستش، دل ناشاد ما؟

شمارهٔ ۳۷: نیست کالایی کز آن خالی بود دامان ما

شمارهٔ ۳۸: کرده ما را ناتوان از بس غم جانان ما

شمارهٔ ۳۹: میگدازد ز آفتاب مرگ، برف زندگی

شمارهٔ ۴۰: مساز رو ترش از پندهای دلشکن ما

شمارهٔ ۴۱: ورق مشق شد از یاد خطت سینه ما

شمارهٔ ۴۲: گشت یکشب در میان، وصل بت رعنای ما

شمارهٔ ۴۳: پر از عیش و طرب گردد ز یاد دوست محفل‌ها

شمارهٔ ۴۴: به تنگ آمد دل، از خودسازی این باغ و بستان‌ها

شمارهٔ ۴۵: تو چشم روزگاری و، از هر کناره‌ای

شمارهٔ ۴۶: در پیریت بدیده غباری که کرده جا

شمارهٔ ۴۷: پیرانه نیست طور تو، ای شیخ کرده‌ای

شمارهٔ ۴۸: جانسوزتر کند گل رخسار را حجاب

شمارهٔ ۴۹: خیز و فکر خویشتن بین، چشم من، دیگر چه خواب؟

شمارهٔ ۵۰: شکم از لقمه چو پر شد، ز دل نوا مطلب

شمارهٔ ۵۱: رفت عهد شباب و دندان ریخت

شمارهٔ ۵۲: مد نظر، از روی گلت آب حیات است

شمارهٔ ۵۳: دور از تو توشه سفرم درد و محنت است

شمارهٔ ۵۴: گفتار نرم، آب رخ آدمیت است

شمارهٔ ۵۵: بهر وفای وعده، قیامت چه حاجت است؟

شمارهٔ ۵۶: غم افتاده خود خوردن از آزادگی است

شمارهٔ ۵۷: زیبد آن را درو درگاه، که از همت جود

شمارهٔ ۵۸: چون سر شمع که گیرند و همان نور بجاست

شمارهٔ ۵۹: هر لوح مزاری ز مقیمان دل خاک

شمارهٔ ۶۰: ناصح آزار زبانی اگرم کرد، بجاست

شمارهٔ ۶۱: راستان را، ز نهاد کج دوران چه زیان؟

شمارهٔ ۶۲: حشمت و کوکبه از شاه و، فراغت ز گداست

شمارهٔ ۶۳: بر آن جمال نکو غازه‌ای نه در کار است

شمارهٔ ۶۴: گوشمالی ز فلک، گوش ترا به ز در است

شمارهٔ ۶۵: چکند پیش فروغ رخ آن ماه، نقاب

شمارهٔ ۶۶: تندی، حریف خوی ملایم نمی شود

شمارهٔ ۶۷: امروز بیتو خاطر صحبت مشوش است

شمارهٔ ۶۸: لذت دگر از شراب جستن غلط است

شمارهٔ ۶۹: عیش گیتی پر نمک و شور و شر است

شمارهٔ ۷۰: دست ما و دامنش از بس بهم خو کرده اند

شمارهٔ ۷۱: شود ز نرمی بسیار، خصم سرکش تند

شمارهٔ ۷۲: خصم چون تندی کند، افتادگی آن را رواست

شمارهٔ ۷۳: آهم از تاب گل روی تو، آتش فام است

شمارهٔ ۷۴: خوشدلی کسی بجهان کار خردمندان است؟

شمارهٔ ۷۵: بر ما سخن سرد عزیزان نه گران است

شمارهٔ ۷۶: دشنام تو در زیر لب، از ما نه نهان است

شمارهٔ ۷۷: گفتم: به لب چاه زنخدان تو آن چیست؟

شمارهٔ ۷۸: بی فکر تو، ناپاک دل از لوث جهانست

شمارهٔ ۷۹: زر چو شد جمع، ز خود حادثه بر می آرد

شمارهٔ ۸۰: قد چو خم گردید، روشن شد که وقت مردن است

شمارهٔ ۸۱: تا خیال رخ او، شمع شب افروز من است

شمارهٔ ۸۲: بسکه در خانه غیرش نتوانم دیدن

شمارهٔ ۸۳: رشکم نبود گر همه بر تخت و نگین است

شمارهٔ ۸۴: افتادگیم ساخته منظور نظرها

شمارهٔ ۸۵: لبریز ساغرت زمی ناب گشته است؟

شمارهٔ ۸۶: نبود گرت عطا، برخ سائلان بخند

شمارهٔ ۸۷: تازگی در باغ حسنت بسکه بی اندازه است

شمارهٔ ۸۸: شد چو بینامت زبان، از کام بیرون کردنی است

شمارهٔ ۸۹: نیست دل را با هوسهای جهان در سینه جا

شمارهٔ ۹۰: ما را چو باز طایر دل پای بست تست

شمارهٔ ۹۱: حسن بیان مجوی ز ما دلشکستگان

شمارهٔ ۹۲: خنک آنکس، که از این مرحله چون آب روان

شمارهٔ ۹۳: کی توان دل کند از بزمی که آن بدخو نشست

شمارهٔ ۹۴: بر سرم از بس هوای آن پریوش پا فشرد

شمارهٔ ۹۵: ما را چو باز رشته جان‌ها به دست اوست

شمارهٔ ۹۶: نقطه جیم جمال، آن غنچه خندان اوست

شمارهٔ ۹۷: دور باش غمزه نگذارد نگه را سوی دوست

شمارهٔ ۹۸: مباش این همه دربند زینت دنیا

شمارهٔ ۹۹: از جهان، ما را رخی پر گرد و دامان تریست

شمارهٔ ۱۰۰: از جفا گر، جز جفا ناید بهر حالی که هست

شمارهٔ ۱۰۱: ترکست که سازد غنی از خلق، و گر نه

شمارهٔ ۱۰۲: با نقش جهان نقد تو در حشر نگیرند

شمارهٔ ۱۰۳: هستی ایام پر از نیستی در پیش نیست

شمارهٔ ۱۰۴: نیست غیر از آفتابی راز عشق

شمارهٔ ۱۰۵: غیر حسنت کس در این دوران بلند آوازه نیست

شمارهٔ ۱۰۶: گوشه گیری پیشه کن، گر جمع میخواهی حواس

شمارهٔ ۱۰۷: محض دنیا شده، با سعی ز دنیا نگذشت!

شمارهٔ ۱۰۸: نمیرسد؛ بکسی فیض از خود آرایان

شمارهٔ ۱۰۹: آنچنان از نگهم سر ز حیا پیش افگند

شمارهٔ ۱۱۰: شور عشق استادگی کرد، از سرم سامان گرفت

شمارهٔ ۱۱۱: دل که از فکر فقیران خسته نبود، خسته باد

شمارهٔ ۱۱۲: تا بگلشن را او با آن قد رعنا فتاد

شمارهٔ ۱۱۳: فلک هر آنچه ز دستت گرفت، بهتر داد

شمارهٔ ۱۱۴: گندم ز بیقراری ما از برای نان

شمارهٔ ۱۱۵: نکو، ز چشم دل، از صحبت بدان افتد

شمارهٔ ۱۱۶: کسی ز من نگرفته است خاکساری را

شمارهٔ ۱۱۷: ندارند از ته دل، الفتی اهل جهان باهم

شمارهٔ ۱۱۸: نفس از ذکر شهد آن لبم گر بهره ور گردد

شمارهٔ ۱۱۹: اگر بیند بخوابم، نرگسش بی‌خواب می‌گردد

شمارهٔ ۱۲۰: نه اشکست اینکه در بزم وصال از دیده می‌آید

شمارهٔ ۱۲۱: کدورت پاک‌طینت را، صفای سینه می‌گردد

شمارهٔ ۱۲۲: چون بهله بصید دلم آن مست بر آرد

شمارهٔ ۱۲۳: نیند از احتیاط خصم، دنیا دیدگان غافل

شمارهٔ ۱۲۴: عالمی پر شده از پرتو خورشید رخش

شمارهٔ ۱۲۵: چو خاک تیره، مشو فرش در بیابانی

شمارهٔ ۱۲۶: زبون رود سخن نرم خصم از دل

شمارهٔ ۱۲۷: آه گرمم چشمه خورشید را بی آب کرد

شمارهٔ ۱۲۸: کامران شد، هر که او قطع نظر از کام کرد

شمارهٔ ۱۲۹: یک ذره اعتماد نشاید بجاه کرد

شمارهٔ ۱۳۰: مبند دل به عطای جهان، که چون شبنم

شمارهٔ ۱۳۱: تلاش تیرگی با آتش دل در نمی‌گیرد

شمارهٔ ۱۳۲: کشتی ام بسکه کند موج صفت رم ز کنار

شمارهٔ ۱۳۳: در صف حشر، چو بیند کرمت عرض گناه

شمارهٔ ۱۳۴: نگه را، عکس رخسار تو، شاخ ارغوان سازد

شمارهٔ ۱۳۵: ز نانخورش به ترش‌رویی زمانه بساز

شمارهٔ ۱۳۶: خانه تن، چو بسیل اجل از هم ریزد

شمارهٔ ۱۳۷: ز ضعف بیغمی، نتواند آهم از جگر خیزد

شمارهٔ ۱۳۸: از دامن خود گرد جهان زود بر افشان

شمارهٔ ۱۳۹: نیست باکم، گر ز دشمن بر دلم خاری رسد

شمارهٔ ۱۴۰: ای پریشان خرج نقد کیسه هستی تویی

شمارهٔ ۱۴۱: کافرم، گر در دوعالم غیر او دارم کسی

شمارهٔ ۱۴۲: شست گل دفتر خود، تا خط او خوانا شد

شمارهٔ ۱۴۳: حرف بالای تو گفتم، سخنم گشت بلند

شمارهٔ ۱۴۴: زهر است عطای خلق، هر چند دوا باشد

شمارهٔ ۱۴۵: مختصر تا نبود حرف، نگردد مقبول

شمارهٔ ۱۴۶: زند صبح جزا چون بر محک نقد عملها را

شمارهٔ ۱۴۷: بغیر از کنج تنهایی، دگر یاری نمیباشد

شمارهٔ ۱۴۸: بآزار غمت گفتم که: گیرم انتقام از خود!

شمارهٔ ۱۴۹: کسی از خمشی بهتر، خلق حسنی باشد؟

شمارهٔ ۱۵۰: پیری مگو مرا ز جوانی پدید شد

شمارهٔ ۱۵۱: دیده ام از بسکه حیران رخ دلدار شد

شمارهٔ ۱۵۲: بی ترک مال، خنده بلب آشنا نشد

شمارهٔ ۱۵۳: تنها نه ماه پیش رخت سر فگنده شد

شمارهٔ ۱۵۴: شب فراق تو، بر خود حساب روز کنم

شمارهٔ ۱۵۵: دلم چون نامه از حرفش فراموشی نمیداند

شمارهٔ ۱۵۶: من رهرو راهی، که بمنزل نرساند

شمارهٔ ۱۵۷: از ضعف چنانم، که چو گریم ز غم او

شمارهٔ ۱۵۸: ز چوب بید از آن خاکستری چندان نمیماند

شمارهٔ ۱۵۹: تا نبینند دمی روی خوشی، مال جهان

شمارهٔ ۱۶۰: نرم خواهی که شود خصم، تو در گرمی کوش

شمارهٔ ۱۶۱: عشاق تو، تا شمع صفت جان نگدازند

شمارهٔ ۱۶۲: ز اندیشه بد گوست، کرم های لئیمان

شمارهٔ ۱۶۳: بی تمیزیهای عالم بین که پیش لعل او

شمارهٔ ۱۶۴: فکر زلفت، دود دل را دسته سنبل کند

شمارهٔ ۱۶۵: همنشینانی که از حق نمک دم میزنند

شمارهٔ ۱۶۶: . . .

شمارهٔ ۱۶۷: بیچارگان، بآه شهان را زبون کنند

شمارهٔ ۱۶۸: این بساطی که فرو چیده‌ای از ساده‌دلی

شمارهٔ ۱۶۹: بآب تیغ تو، آب حیات میگویند

شمارهٔ ۱۷۰: به پیش لعل لبت، وصف جان به شیرینی

شمارهٔ ۱۷۱: آب میگردد بدور لعل او از دود خط

شمارهٔ ۱۷۲: . . .

شمارهٔ ۱۷۳: از خود برآ که جان گرفتار در بدن

شمارهٔ ۱۷۴: رفتم از خود، خویشتن را بسکه دزدیدم بخود

شمارهٔ ۱۷۵: تا زنده است عاشق از اینجا نمی‌رود

شمارهٔ ۱۷۶: بی‌تو، دانی روز من در کنج غم چون می‌رود؟

شمارهٔ ۱۷۷: گر تویی لیلی، ز حسنت کوهها دریا شود

شمارهٔ ۱۷۸: اگر به دشت خرامد، سراب آب شود

شمارهٔ ۱۷۹: ز گرم رویی حسن تو، سخت میترسم

شمارهٔ ۱۸۰: نظر، ز سیر رخت، چشمه حیات شود

شمارهٔ ۱۸۱: از نهال سرکشی، بی عزتی حاصل شود

شمارهٔ ۱۸۲: از غمش دود نفسها، دسته سنبل شود

شمارهٔ ۱۸۳: طرفه شهدی است خموشی، که ز شیرینی آن

شمارهٔ ۱۸۴: گر پرتو جمال تو افتد بروی آب

شمارهٔ ۱۸۵: ز رخ چو بند نقابی ترا گشاده شود

شمارهٔ ۱۸۶: سربلندان، مال صرف زیردستان میکنند

شمارهٔ ۱۸۷: ز غفلت، مردمان را پند گفتن خوش نمیآید

شمارهٔ ۱۸۸: رسیده ضعف بجایی که همچو پنجه بط

شمارهٔ ۱۸۹: همین از نعمت وصلت نصیب سینه‌چاکان بس

شمارهٔ ۱۹۰: روزگاری که منش سر بقدم میسودم

شمارهٔ ۱۹۱: کهن پیر گردون به موی سفید

شمارهٔ ۱۹۲: عیب باشد مشرب طفلانه با موی سفید

شمارهٔ ۱۹۳: ز ارتکاب جرم، پاکان زودتر رسوا شدند

شمارهٔ ۱۹۴: در جهان برخود امید یک نفس بودن مدار

شمارهٔ ۱۹۵: رو به پس کردن نباشد رفتن ایام را

شمارهٔ ۱۹۶: حضور می‌طلبی، دل به نیک و بد مگذار

شمارهٔ ۱۹۷: بخشم و شهوت و حرص، اینقدر مده خود را

شمارهٔ ۱۹۸: ز غلیان و قهوه بپوشان نظر

شمارهٔ ۱۹۹: شد کاروان عمر، بکن خویش را خبر

شمارهٔ ۲۰۰: ما همرهان، ز چشم جهان گرم رفتنیم

شمارهٔ ۲۰۱: بس جانگداز باشد فر و شکوه دشمن

شمارهٔ ۲۰۲: نفست از طول امل چند بود در تک و تاز؟

شمارهٔ ۲۰۳: یار پیغمبر همین یک کس از آن چار است و بس

شمارهٔ ۲۰۴: گریه از کردار ما، مقبول جانان است وبس

شمارهٔ ۲۰۵: شمع است که گریان شده در بزم وصالش؟

شمارهٔ ۲۰۶: ز بس داغست از رنگینی لبهای میگونش

شمارهٔ ۲۰۷: گرفتگی نبود با زبان خوش سخنش

شمارهٔ ۲۰۸: آریم بر سر حرف و، نشوی حرف نیوش

شمارهٔ ۲۰۹: باشد از خلق چه پوشیده، ز فقر است چه باک؟

شمارهٔ ۲۱۰: شبی بر ما اسیران بگذرد بی روی چون ماهش

شمارهٔ ۲۱۱: ز آتشپاره خود گرمیی تا وا کشم، هردم

شمارهٔ ۲۱۲: چون همه ز آن حق است، از چه بجود نازی

شمارهٔ ۲۱۳: گمنام بسکه همچو وفا در زمانه ام

شمارهٔ ۲۱۴: تا بجان آتش فتاد از شوق آن جانانه ام

شمارهٔ ۲۱۵: . . .

شمارهٔ ۲۱۶: یاد آن روز که چشم نگران دانستم

شمارهٔ ۲۱۷: می گلگون فنا نشأة دیگر دارد

شمارهٔ ۲۱۸: دهد جدایی یاران رفته بر بادم

شمارهٔ ۲۱۹: فریب شکر الفت نمیخورم دیگر

شمارهٔ ۲۲۰: دوید چشم، ز بس حسرت نگاه کشیدم

شمارهٔ ۲۲۱: ز بس نومیدی از امیدهای خویشتن دیدم

شمارهٔ ۲۲۲: شعله بیرون نتواند شدن از جاده شمع

شمارهٔ ۲۲۳: بیاد طره اش، از آه خود دودی بسر دارم

شمارهٔ ۲۲۴: نمیگیرد کسی از خاک راهم از گرانقدری

شمارهٔ ۲۲۵: ضعیف و ناتوان کرده است از بس دوری یارم

شمارهٔ ۲۲۶: می‌روم سوی وطن، حسرت به غربت می‌کشم

شمارهٔ ۲۲۷: چنان از صحبت گردنکشان گریزانم

شمارهٔ ۲۲۸: پا بسته جهانی، دلخوش که سالکم من

شمارهٔ ۲۲۹: ما از شکست خویش رخ یار دیده ایم

شمارهٔ ۲۳۰: خاک راه خصم گشتیم و، ز دعوی تن زدیم

شمارهٔ ۲۳۱: چشم بستیم از جهان، تا آشنای او شدیم

شمارهٔ ۲۳۲: ما نه از بهر خدا دیده گریان داریم

شمارهٔ ۲۳۳: آشنا نیست بهم ظاهر و باطن ما را

شمارهٔ ۲۳۴: برده است از بس بفکر آن نگار جانیم

شمارهٔ ۲۳۵: گر بیاد شعله خوی تو افغان سرکنیم

شمارهٔ ۲۳۶: از حیا حرفش نیاید بر زبان کلک ما

شمارهٔ ۲۳۷: وقت نظاره صنع، در چشم اهل عرفان

شمارهٔ ۲۳۸: در آن گلشن که خواهد نکهت او جلوه گر گشتن

شمارهٔ ۲۳۹: هست قفل کارهای بسته را از خود کلید

شمارهٔ ۲۴۰: رعشه بر اعضا فتاد و، وقت رحیل است

شمارهٔ ۲۴۱: غم بدل های مشوش چه تواند کردن؟

شمارهٔ ۲۴۲: از تو ای حادثه ارباب فنا را چه زیان؟

شمارهٔ ۲۴۳: ای تاجر قلمرو هستی، نبسته بار

شمارهٔ ۲۴۴: ز لطف حق شمر با خویشتن احساس مردم را

شمارهٔ ۲۴۵: قامت از پیری چو خم شد، دل ازین ویران بکن

شمارهٔ ۲۴۶: ای آنکه محو خویش در آیینه گشته‌ای

شمارهٔ ۲۴۷: نگردد مرد کامل تا نیاید از وطن بیرون

شمارهٔ ۲۴۸: چو افروزد رخش، سوزد دل و دین

شمارهٔ ۲۴۹: تا نگردد کشته تیغش پس از من دیگری

شمارهٔ ۲۵۰: دلم مجنون و، لیلی آن نگاه عشوه ساز او

شمارهٔ ۲۵۱: برد از من تاب، تاب سنبل گیسوی او

شمارهٔ ۲۵۲: بر نمیدارد شکن، دست از سر گیسوی او

شمارهٔ ۲۵۳: صفحه هر برگ این گلشن بود رویی بتو

شمارهٔ ۲۵۴: منعم بیا جهان را قسمت کنیم باهم

شمارهٔ ۲۵۵: بلبل از گل چند؟ ز آن رخسار زیبا هم بگو!

شمارهٔ ۲۵۶: تو زمن یک جان گرفتی، من ز تو چندین نگاه

شمارهٔ ۲۵۷: چون نگردد حال بر مفلس ز شرم قرض خواه؟

شمارهٔ ۲۵۸: ای از خودی و هستی، بر خویش دل نهاده

شمارهٔ ۲۵۹: ته ته پری رخانند، جا کرده در ته خاک

شمارهٔ ۲۶۰: از اینکه دربه‌دری، پیش دوست جای نداری!

شمارهٔ ۲۶۱: کیست عارف؟ آنکه نشناسد بجز حق دیگری

شمارهٔ ۲۶۲: برای یک لب نان دربدر چه میگردی؟

شمارهٔ ۲۶۳: چو خشتی کز بنا افتد، زهر افتادن دندان

شمارهٔ ۲۶۴: ز بس کاهید جسم زار من از درد پنهانی

شمارهٔ ۲۶۵: در دیده غبارم ز چه ره یافته، دانی؟

شمارهٔ ۲۶۶: دیدن بدستیاری عینک، ندیدنست

شمارهٔ ۲۶۷: هجوم خط مشکین نیست بر سیب زنخدانش

شمارهٔ ۲۶۸: به دوست روی دو عالم تو آشنای که‌ای