شمارهٔ ۱: راه پر خوف و اجل در پی و، منزل دور است
شمارهٔ ۲: نبود بری بغیر کدورت شتاب را
شمارهٔ ۳: حاصل ندامت است غرور و شتاب را
شمارهٔ ۴: کجا نقصان پذیرد عشق از دمسردی ناصح
شمارهٔ ۵: از خود آزادی، بر حق بنده میسازد ترا
شمارهٔ ۶: ز درویشان بیقدر است رفعت اهل دولت را
شمارهٔ ۷: دیده هرکس ندارد تاب دیدار ترا
شمارهٔ ۸: ای که غافل نشوی یک نفس از یاد جهان
شمارهٔ ۹: راه پرچاهست و، غفلت برده ای مسکین ترا
شمارهٔ ۱۰: سرو تو، خط کشد ورق نو بهار را
شمارهٔ ۱۱: التفاتی نیست با ما نرگس دلدار را
شمارهٔ ۱۲: نیست بر گیرایی حق نمک زین به دلیل
شمارهٔ ۱۳: عینک چشم دلست آیینه، پیران را بکف
شمارهٔ ۱۴: کی کند اندیشه مرگ، آنکه پیش از مرگ مرد
شمارهٔ ۱۵: ز شرم باختن عمر، قد دوتاست مرا
شمارهٔ ۱۶: سینه ریش از یاری هر خس ز بس باشد مرا
شمارهٔ ۱۷: ما به فیض صحبت یاران مشفق زنده ایم
شمارهٔ ۱۸: بخوی نرم شود عقده های مشکل حل
شمارهٔ ۱۹: جواب لعل تو، شیرین کند سئوال مرا!
شمارهٔ ۲۰: از اینکه نسبت دوری بلعل او دارد
شمارهٔ ۲۱: گر راست نگوییم در این عهد، عجب نیست
شمارهٔ ۲۲: چربد به زور سختی، زور ملایمت
شمارهٔ ۲۳: اگر تمکین حسنش بگذرد در دل گلستان را
شمارهٔ ۲۴: هرکجا جلوه دهد شوخی او یکران را
شمارهٔ ۲۵: بود حرف دهن تنگ تو ناخوان ز آن رو
شمارهٔ ۲۶: ز بی حقیقتی از هم چنان گریزانند
شمارهٔ ۲۷: ز بسکه راستییی در جهان نمی بینم
شمارهٔ ۲۸: کنی گر آشنای درد جهان غفلت آیین را
شمارهٔ ۲۹: تا شود آگاه از احوال هر نزدیک و دور
شمارهٔ ۳۰: عشق میگردد دوا زخم دل غم پیشه را
شمارهٔ ۳۱: گرمی بد گوهران، چندان ندارد اعتبار
شمارهٔ ۳۲: پنبه سان شکستی چوب نرمی پیشه را
شمارهٔ ۳۳: لازم است آزاده را از سر به پیشان احتیاط
شمارهٔ ۳۴: دیدن خلق جهان از بس کدورت آور است
شمارهٔ ۳۵: روشن نشود چون شرر از سنگ چراغت
شمارهٔ ۳۶: چون نلرزد بر سر دستش، دل ناشاد ما؟
شمارهٔ ۳۷: نیست کالایی کز آن خالی بود دامان ما
شمارهٔ ۳۸: کرده ما را ناتوان از بس غم جانان ما
شمارهٔ ۳۹: میگدازد ز آفتاب مرگ، برف زندگی
شمارهٔ ۴۰: مساز رو ترش از پندهای دلشکن ما
شمارهٔ ۴۱: ورق مشق شد از یاد خطت سینه ما
شمارهٔ ۴۲: گشت یکشب در میان، وصل بت رعنای ما
شمارهٔ ۴۳: پر از عیش و طرب گردد ز یاد دوست محفلها
شمارهٔ ۴۴: به تنگ آمد دل، از خودسازی این باغ و بستانها
شمارهٔ ۴۵: تو چشم روزگاری و، از هر کنارهای
شمارهٔ ۴۶: در پیریت بدیده غباری که کرده جا
شمارهٔ ۴۷: پیرانه نیست طور تو، ای شیخ کردهای
شمارهٔ ۴۸: جانسوزتر کند گل رخسار را حجاب
شمارهٔ ۴۹: خیز و فکر خویشتن بین، چشم من، دیگر چه خواب؟
شمارهٔ ۵۰: شکم از لقمه چو پر شد، ز دل نوا مطلب
شمارهٔ ۵۱: رفت عهد شباب و دندان ریخت
شمارهٔ ۵۲: مد نظر، از روی گلت آب حیات است
شمارهٔ ۵۳: دور از تو توشه سفرم درد و محنت است
شمارهٔ ۵۴: گفتار نرم، آب رخ آدمیت است
شمارهٔ ۵۵: بهر وفای وعده، قیامت چه حاجت است؟
شمارهٔ ۵۶: غم افتاده خود خوردن از آزادگی است
شمارهٔ ۵۷: زیبد آن را درو درگاه، که از همت جود
شمارهٔ ۵۸: چون سر شمع که گیرند و همان نور بجاست
شمارهٔ ۵۹: هر لوح مزاری ز مقیمان دل خاک
شمارهٔ ۶۰: ناصح آزار زبانی اگرم کرد، بجاست
شمارهٔ ۶۱: راستان را، ز نهاد کج دوران چه زیان؟
شمارهٔ ۶۲: حشمت و کوکبه از شاه و، فراغت ز گداست
شمارهٔ ۶۳: بر آن جمال نکو غازهای نه در کار است
شمارهٔ ۶۴: گوشمالی ز فلک، گوش ترا به ز در است
شمارهٔ ۶۵: چکند پیش فروغ رخ آن ماه، نقاب
شمارهٔ ۶۶: تندی، حریف خوی ملایم نمی شود
شمارهٔ ۶۷: امروز بیتو خاطر صحبت مشوش است
شمارهٔ ۶۸: لذت دگر از شراب جستن غلط است
شمارهٔ ۶۹: عیش گیتی پر نمک و شور و شر است
شمارهٔ ۷۰: دست ما و دامنش از بس بهم خو کرده اند
شمارهٔ ۷۱: شود ز نرمی بسیار، خصم سرکش تند
شمارهٔ ۷۲: خصم چون تندی کند، افتادگی آن را رواست
شمارهٔ ۷۳: آهم از تاب گل روی تو، آتش فام است
شمارهٔ ۷۴: خوشدلی کسی بجهان کار خردمندان است؟
شمارهٔ ۷۵: بر ما سخن سرد عزیزان نه گران است
شمارهٔ ۷۶: دشنام تو در زیر لب، از ما نه نهان است
شمارهٔ ۷۷: گفتم: به لب چاه زنخدان تو آن چیست؟
شمارهٔ ۷۸: بی فکر تو، ناپاک دل از لوث جهانست
شمارهٔ ۷۹: زر چو شد جمع، ز خود حادثه بر می آرد
شمارهٔ ۸۰: قد چو خم گردید، روشن شد که وقت مردن است
شمارهٔ ۸۱: تا خیال رخ او، شمع شب افروز من است
شمارهٔ ۸۲: بسکه در خانه غیرش نتوانم دیدن
شمارهٔ ۸۳: رشکم نبود گر همه بر تخت و نگین است
شمارهٔ ۸۴: افتادگیم ساخته منظور نظرها
شمارهٔ ۸۵: لبریز ساغرت زمی ناب گشته است؟
شمارهٔ ۸۶: نبود گرت عطا، برخ سائلان بخند
شمارهٔ ۸۷: تازگی در باغ حسنت بسکه بی اندازه است
شمارهٔ ۸۸: شد چو بینامت زبان، از کام بیرون کردنی است
شمارهٔ ۸۹: نیست دل را با هوسهای جهان در سینه جا
شمارهٔ ۹۰: ما را چو باز طایر دل پای بست تست
شمارهٔ ۹۱: حسن بیان مجوی ز ما دلشکستگان
شمارهٔ ۹۲: خنک آنکس، که از این مرحله چون آب روان
شمارهٔ ۹۳: کی توان دل کند از بزمی که آن بدخو نشست
شمارهٔ ۹۴: بر سرم از بس هوای آن پریوش پا فشرد
شمارهٔ ۹۵: ما را چو باز رشته جانها به دست اوست
شمارهٔ ۹۶: نقطه جیم جمال، آن غنچه خندان اوست
شمارهٔ ۹۷: دور باش غمزه نگذارد نگه را سوی دوست
شمارهٔ ۹۸: مباش این همه دربند زینت دنیا
شمارهٔ ۹۹: از جهان، ما را رخی پر گرد و دامان تریست
شمارهٔ ۱۰۰: از جفا گر، جز جفا ناید بهر حالی که هست
شمارهٔ ۱۰۱: ترکست که سازد غنی از خلق، و گر نه
شمارهٔ ۱۰۲: با نقش جهان نقد تو در حشر نگیرند
شمارهٔ ۱۰۳: هستی ایام پر از نیستی در پیش نیست
شمارهٔ ۱۰۴: نیست غیر از آفتابی راز عشق
شمارهٔ ۱۰۵: غیر حسنت کس در این دوران بلند آوازه نیست
شمارهٔ ۱۰۶: گوشه گیری پیشه کن، گر جمع میخواهی حواس
شمارهٔ ۱۰۷: محض دنیا شده، با سعی ز دنیا نگذشت!
شمارهٔ ۱۰۸: نمیرسد؛ بکسی فیض از خود آرایان
شمارهٔ ۱۰۹: آنچنان از نگهم سر ز حیا پیش افگند
شمارهٔ ۱۱۰: شور عشق استادگی کرد، از سرم سامان گرفت
شمارهٔ ۱۱۱: دل که از فکر فقیران خسته نبود، خسته باد
شمارهٔ ۱۱۲: تا بگلشن را او با آن قد رعنا فتاد
شمارهٔ ۱۱۳: فلک هر آنچه ز دستت گرفت، بهتر داد
شمارهٔ ۱۱۴: گندم ز بیقراری ما از برای نان
شمارهٔ ۱۱۵: نکو، ز چشم دل، از صحبت بدان افتد
شمارهٔ ۱۱۶: کسی ز من نگرفته است خاکساری را
شمارهٔ ۱۱۷: ندارند از ته دل، الفتی اهل جهان باهم
شمارهٔ ۱۱۸: نفس از ذکر شهد آن لبم گر بهره ور گردد
شمارهٔ ۱۱۹: اگر بیند بخوابم، نرگسش بیخواب میگردد
شمارهٔ ۱۲۰: نه اشکست اینکه در بزم وصال از دیده میآید
شمارهٔ ۱۲۱: کدورت پاکطینت را، صفای سینه میگردد
شمارهٔ ۱۲۲: چون بهله بصید دلم آن مست بر آرد
شمارهٔ ۱۲۳: نیند از احتیاط خصم، دنیا دیدگان غافل
شمارهٔ ۱۲۴: عالمی پر شده از پرتو خورشید رخش
شمارهٔ ۱۲۵: چو خاک تیره، مشو فرش در بیابانی
شمارهٔ ۱۲۶: زبون رود سخن نرم خصم از دل
شمارهٔ ۱۲۷: آه گرمم چشمه خورشید را بی آب کرد
شمارهٔ ۱۲۸: کامران شد، هر که او قطع نظر از کام کرد
شمارهٔ ۱۲۹: یک ذره اعتماد نشاید بجاه کرد
شمارهٔ ۱۳۰: مبند دل به عطای جهان، که چون شبنم
شمارهٔ ۱۳۱: تلاش تیرگی با آتش دل در نمیگیرد
شمارهٔ ۱۳۲: کشتی ام بسکه کند موج صفت رم ز کنار
شمارهٔ ۱۳۳: در صف حشر، چو بیند کرمت عرض گناه
شمارهٔ ۱۳۴: نگه را، عکس رخسار تو، شاخ ارغوان سازد
شمارهٔ ۱۳۵: ز نانخورش به ترشرویی زمانه بساز
شمارهٔ ۱۳۶: خانه تن، چو بسیل اجل از هم ریزد
شمارهٔ ۱۳۷: ز ضعف بیغمی، نتواند آهم از جگر خیزد
شمارهٔ ۱۳۸: از دامن خود گرد جهان زود بر افشان
شمارهٔ ۱۳۹: نیست باکم، گر ز دشمن بر دلم خاری رسد
شمارهٔ ۱۴۰: ای پریشان خرج نقد کیسه هستی تویی
شمارهٔ ۱۴۱: کافرم، گر در دوعالم غیر او دارم کسی
شمارهٔ ۱۴۲: شست گل دفتر خود، تا خط او خوانا شد
شمارهٔ ۱۴۳: حرف بالای تو گفتم، سخنم گشت بلند
شمارهٔ ۱۴۴: زهر است عطای خلق، هر چند دوا باشد
شمارهٔ ۱۴۵: مختصر تا نبود حرف، نگردد مقبول
شمارهٔ ۱۴۶: زند صبح جزا چون بر محک نقد عملها را
شمارهٔ ۱۴۷: بغیر از کنج تنهایی، دگر یاری نمیباشد
شمارهٔ ۱۴۸: بآزار غمت گفتم که: گیرم انتقام از خود!
شمارهٔ ۱۴۹: کسی از خمشی بهتر، خلق حسنی باشد؟
شمارهٔ ۱۵۰: پیری مگو مرا ز جوانی پدید شد
شمارهٔ ۱۵۱: دیده ام از بسکه حیران رخ دلدار شد
شمارهٔ ۱۵۲: بی ترک مال، خنده بلب آشنا نشد
شمارهٔ ۱۵۳: تنها نه ماه پیش رخت سر فگنده شد
شمارهٔ ۱۵۴: شب فراق تو، بر خود حساب روز کنم
شمارهٔ ۱۵۵: دلم چون نامه از حرفش فراموشی نمیداند
شمارهٔ ۱۵۶: من رهرو راهی، که بمنزل نرساند
شمارهٔ ۱۵۷: از ضعف چنانم، که چو گریم ز غم او
شمارهٔ ۱۵۸: ز چوب بید از آن خاکستری چندان نمیماند
شمارهٔ ۱۵۹: تا نبینند دمی روی خوشی، مال جهان
شمارهٔ ۱۶۰: نرم خواهی که شود خصم، تو در گرمی کوش
شمارهٔ ۱۶۱: عشاق تو، تا شمع صفت جان نگدازند
شمارهٔ ۱۶۲: ز اندیشه بد گوست، کرم های لئیمان
شمارهٔ ۱۶۳: بی تمیزیهای عالم بین که پیش لعل او
شمارهٔ ۱۶۴: فکر زلفت، دود دل را دسته سنبل کند
شمارهٔ ۱۶۵: همنشینانی که از حق نمک دم میزنند
شمارهٔ ۱۶۶: . . .
شمارهٔ ۱۶۷: بیچارگان، بآه شهان را زبون کنند
شمارهٔ ۱۶۸: این بساطی که فرو چیدهای از سادهدلی
شمارهٔ ۱۶۹: بآب تیغ تو، آب حیات میگویند
شمارهٔ ۱۷۰: به پیش لعل لبت، وصف جان به شیرینی
شمارهٔ ۱۷۱: آب میگردد بدور لعل او از دود خط
شمارهٔ ۱۷۲: . . .
شمارهٔ ۱۷۳: از خود برآ که جان گرفتار در بدن
شمارهٔ ۱۷۴: رفتم از خود، خویشتن را بسکه دزدیدم بخود
شمارهٔ ۱۷۵: تا زنده است عاشق از اینجا نمیرود
شمارهٔ ۱۷۶: بیتو، دانی روز من در کنج غم چون میرود؟
شمارهٔ ۱۷۷: گر تویی لیلی، ز حسنت کوهها دریا شود
شمارهٔ ۱۷۸: اگر به دشت خرامد، سراب آب شود
شمارهٔ ۱۷۹: ز گرم رویی حسن تو، سخت میترسم
شمارهٔ ۱۸۰: نظر، ز سیر رخت، چشمه حیات شود
شمارهٔ ۱۸۱: از نهال سرکشی، بی عزتی حاصل شود
شمارهٔ ۱۸۲: از غمش دود نفسها، دسته سنبل شود
شمارهٔ ۱۸۳: طرفه شهدی است خموشی، که ز شیرینی آن
شمارهٔ ۱۸۴: گر پرتو جمال تو افتد بروی آب
شمارهٔ ۱۸۵: ز رخ چو بند نقابی ترا گشاده شود
شمارهٔ ۱۸۶: سربلندان، مال صرف زیردستان میکنند
شمارهٔ ۱۸۷: ز غفلت، مردمان را پند گفتن خوش نمیآید
شمارهٔ ۱۸۸: رسیده ضعف بجایی که همچو پنجه بط
شمارهٔ ۱۸۹: همین از نعمت وصلت نصیب سینهچاکان بس
شمارهٔ ۱۹۰: روزگاری که منش سر بقدم میسودم
شمارهٔ ۱۹۱: کهن پیر گردون به موی سفید
شمارهٔ ۱۹۲: عیب باشد مشرب طفلانه با موی سفید
شمارهٔ ۱۹۳: ز ارتکاب جرم، پاکان زودتر رسوا شدند
شمارهٔ ۱۹۴: در جهان برخود امید یک نفس بودن مدار
شمارهٔ ۱۹۵: رو به پس کردن نباشد رفتن ایام را
شمارهٔ ۱۹۶: حضور میطلبی، دل به نیک و بد مگذار
شمارهٔ ۱۹۷: بخشم و شهوت و حرص، اینقدر مده خود را
شمارهٔ ۱۹۸: ز غلیان و قهوه بپوشان نظر
شمارهٔ ۱۹۹: شد کاروان عمر، بکن خویش را خبر
شمارهٔ ۲۰۰: ما همرهان، ز چشم جهان گرم رفتنیم
شمارهٔ ۲۰۱: بس جانگداز باشد فر و شکوه دشمن
شمارهٔ ۲۰۲: نفست از طول امل چند بود در تک و تاز؟
شمارهٔ ۲۰۳: یار پیغمبر همین یک کس از آن چار است و بس
شمارهٔ ۲۰۴: گریه از کردار ما، مقبول جانان است وبس
شمارهٔ ۲۰۵: شمع است که گریان شده در بزم وصالش؟
شمارهٔ ۲۰۶: ز بس داغست از رنگینی لبهای میگونش
شمارهٔ ۲۰۷: گرفتگی نبود با زبان خوش سخنش
شمارهٔ ۲۰۸: آریم بر سر حرف و، نشوی حرف نیوش
شمارهٔ ۲۰۹: باشد از خلق چه پوشیده، ز فقر است چه باک؟
شمارهٔ ۲۱۰: شبی بر ما اسیران بگذرد بی روی چون ماهش
شمارهٔ ۲۱۱: ز آتشپاره خود گرمیی تا وا کشم، هردم
شمارهٔ ۲۱۲: چون همه ز آن حق است، از چه بجود نازی
شمارهٔ ۲۱۳: گمنام بسکه همچو وفا در زمانه ام
شمارهٔ ۲۱۴: تا بجان آتش فتاد از شوق آن جانانه ام
شمارهٔ ۲۱۵: . . .
شمارهٔ ۲۱۶: یاد آن روز که چشم نگران دانستم
شمارهٔ ۲۱۷: می گلگون فنا نشأة دیگر دارد
شمارهٔ ۲۱۸: دهد جدایی یاران رفته بر بادم
شمارهٔ ۲۱۹: فریب شکر الفت نمیخورم دیگر
شمارهٔ ۲۲۰: دوید چشم، ز بس حسرت نگاه کشیدم
شمارهٔ ۲۲۱: ز بس نومیدی از امیدهای خویشتن دیدم
شمارهٔ ۲۲۲: شعله بیرون نتواند شدن از جاده شمع
شمارهٔ ۲۲۳: بیاد طره اش، از آه خود دودی بسر دارم
شمارهٔ ۲۲۴: نمیگیرد کسی از خاک راهم از گرانقدری
شمارهٔ ۲۲۵: ضعیف و ناتوان کرده است از بس دوری یارم
شمارهٔ ۲۲۶: میروم سوی وطن، حسرت به غربت میکشم
شمارهٔ ۲۲۷: چنان از صحبت گردنکشان گریزانم
شمارهٔ ۲۲۸: پا بسته جهانی، دلخوش که سالکم من
شمارهٔ ۲۲۹: ما از شکست خویش رخ یار دیده ایم
شمارهٔ ۲۳۰: خاک راه خصم گشتیم و، ز دعوی تن زدیم
شمارهٔ ۲۳۱: چشم بستیم از جهان، تا آشنای او شدیم
شمارهٔ ۲۳۲: ما نه از بهر خدا دیده گریان داریم
شمارهٔ ۲۳۳: آشنا نیست بهم ظاهر و باطن ما را
شمارهٔ ۲۳۴: برده است از بس بفکر آن نگار جانیم
شمارهٔ ۲۳۵: گر بیاد شعله خوی تو افغان سرکنیم
شمارهٔ ۲۳۶: از حیا حرفش نیاید بر زبان کلک ما
شمارهٔ ۲۳۷: وقت نظاره صنع، در چشم اهل عرفان
شمارهٔ ۲۳۸: در آن گلشن که خواهد نکهت او جلوه گر گشتن
شمارهٔ ۲۳۹: هست قفل کارهای بسته را از خود کلید
شمارهٔ ۲۴۰: رعشه بر اعضا فتاد و، وقت رحیل است
شمارهٔ ۲۴۱: غم بدل های مشوش چه تواند کردن؟
شمارهٔ ۲۴۲: از تو ای حادثه ارباب فنا را چه زیان؟
شمارهٔ ۲۴۳: ای تاجر قلمرو هستی، نبسته بار
شمارهٔ ۲۴۴: ز لطف حق شمر با خویشتن احساس مردم را
شمارهٔ ۲۴۵: قامت از پیری چو خم شد، دل ازین ویران بکن
شمارهٔ ۲۴۶: ای آنکه محو خویش در آیینه گشتهای
شمارهٔ ۲۴۷: نگردد مرد کامل تا نیاید از وطن بیرون
شمارهٔ ۲۴۸: چو افروزد رخش، سوزد دل و دین
شمارهٔ ۲۴۹: تا نگردد کشته تیغش پس از من دیگری
شمارهٔ ۲۵۰: دلم مجنون و، لیلی آن نگاه عشوه ساز او
شمارهٔ ۲۵۱: برد از من تاب، تاب سنبل گیسوی او
شمارهٔ ۲۵۲: بر نمیدارد شکن، دست از سر گیسوی او
شمارهٔ ۲۵۳: صفحه هر برگ این گلشن بود رویی بتو
شمارهٔ ۲۵۴: منعم بیا جهان را قسمت کنیم باهم
شمارهٔ ۲۵۵: بلبل از گل چند؟ ز آن رخسار زیبا هم بگو!
شمارهٔ ۲۵۶: تو زمن یک جان گرفتی، من ز تو چندین نگاه
شمارهٔ ۲۵۷: چون نگردد حال بر مفلس ز شرم قرض خواه؟
شمارهٔ ۲۵۸: ای از خودی و هستی، بر خویش دل نهاده
شمارهٔ ۲۵۹: ته ته پری رخانند، جا کرده در ته خاک
شمارهٔ ۲۶۰: از اینکه دربهدری، پیش دوست جای نداری!
شمارهٔ ۲۶۱: کیست عارف؟ آنکه نشناسد بجز حق دیگری
شمارهٔ ۲۶۲: برای یک لب نان دربدر چه میگردی؟
شمارهٔ ۲۶۳: چو خشتی کز بنا افتد، زهر افتادن دندان
شمارهٔ ۲۶۴: ز بس کاهید جسم زار من از درد پنهانی
شمارهٔ ۲۶۵: در دیده غبارم ز چه ره یافته، دانی؟
شمارهٔ ۲۶۶: دیدن بدستیاری عینک، ندیدنست
شمارهٔ ۲۶۷: هجوم خط مشکین نیست بر سیب زنخدانش
شمارهٔ ۲۶۸: به دوست روی دو عالم تو آشنای کهای