عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱
چو چشم مست تو آغاز کبر و ناز کند
بسا که بر دلم از غمزه ترکتاز کند
مرا مکش، که نیاز منت بکار آید
چو من نمانم حسن تو با که ناز کند؟
مرا به دست سر زلف خویش باز مده
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲
باز دلم عیش و طرب میکند
هیچ ندانم چه سبب میکند؟
از می عشق تو مگر مست شد
کین همه شادی و طرب میکند؟
تا سر زلف تو پریشان بدید
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳
هر که او دعوی مستی میکند
آشکارا بتپرستی میکند
هستی آن را میسزد کز نیستی
هر نفس صدگونه هستی میکند
هر که از خاک درش رفعت نیافت
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴
به خرابات شدم دوش مرا بار نبود
میزدم نعره و فریاد ز من کس نشنود
یا نبد هیچ کس از بادهفروشان بیدار
یا خود از هیچ کسی هیچ کسم در نگشود
چون که یک نیم ز شب یا کم یا بیش برفت
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵
هر که در بند زلف یار بود
در جهانش کجا قرار بود؟
وانکه چیند گلی ز باغ رخش
در دلش بس که خار خار بود
وانکه یاد لبش کند روزی
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶
تا کی از ما یار ما پنهان بود؟
چشم ما تا کی چنین گریان بود؟
تا کی از وصلش نصیب بخت ما
محنت و درد دل و هجران بود؟
این چنین کز یار دور افتادهام
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷
ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود
شادمان جانی که او را چون تو جانانی بود
خرم آن خانه که باشد چون تو مهمانی در او
مقبل آن کشور که او را چون تو سلطانی بود
زنده چون باشد دلی کز عشق تو بویی نیافت؟
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸
وه! که کارم ز دست میبرود
روزگارم ز دست میبرود
خود ندارم من از جهان چیزی
وآنچه دارم ز دست میبرود
یک دمی دارم از جهان و آن نیز
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹
اندرین ره هر که او یکتا شود
گنج معنی در دلش پیدا شود
جز جمال خود نبیند در جهان
اندرین ره هر که او بینا شود
قطره کز دریا برون آید همی
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰
نگارینی که با ما مینپاید
به ما دلخستگان کی رخ نماید؟
بیا، ای بخت، تا بر خود بموییم
که از ما یار آرامی نماید
اگر جانم به لب آید عجب نیست
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱
مرا، گرچه ز غم جان میبرآید
غم عشقت ز جانم خوشتر آید
درین تیمار گر یک دم غم تو
نپرسد حال من، جانم برآید
مرا شادی گهی باشد درین غم
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲
زان پیش که دل ز جان برآید
جان از تن ناتوان برآید
بنمای جمال، تا دهم جان
کان سود بر این زیان برآید
ای کاش به جان برآمدی کار
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳
آخر این تیره شب هجر به پایان آید
آخر این درد مرا نوبت درمان آید
چند گردم چو فلک گرد جهان سرگردان؟
آخر این گردش ما نیز به پایان آید
آخر این بخت من از خواب درآید سحری
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴
صبا وقت سحر گویی ز کوی یار میآید
که بوی او شفای جان هر بیمار میآید
نسیم خوش مگر از باغ جلوه میدهد گل را
که آواز خوش از هر سو ز خلقی زار میآید
بیا در گلشن ای بیدل، به بوی گل برافشان جان
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵
صبا وقت سحر، گویی، ز کوی یار میآید
که بوی او شفای جان هر بیمار میآید
نسیم او مگر در باغ جلوه میدهد گل را
که آواز خوش بلبل ز هر سو زار میآید
مگر از زلف دلدارم صبا بویی به باغ آورد
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶
گهی درد تو درمان مینماید
گهی وصل تو هجران مینماید
دلی کو یافت از وصل تو درمان
همه دشوارش آسان مینماید
مرا گه گه به دردی یاد میکن
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷
مرا درد تو درمان مینماید
غم تو مرهم جان مینماید
مرا، کز جام عشقت مست باشم
وصال و هجر یکسان مینماید
چو من تن در بلای عشق دادم
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸
ای باد صبا، به کوی آن یار
گر بر گذری ز بنده یاد آر
ور هیچ مجال گفت یابی
پیغام من شکسته بگزار
با یار بگوی کان شکسته
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹
دل در گره زلف تو بستیم دگر بار
وز هر دو جهان مهر گسستیم دگربار
جام دو جهان پر ز می عشق تو دیدیم
خوردیم می و جام شکستیم دگربار
شاید که دگر نعرهٔ مستانه برآریم
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰
دل در گره زلف تو بستیم دگربار
در دام سر زلف تو شستیم دگربار
از نرگس مخمور تو مخمور بماندیم
وز جام می لعل تو مستیم دگربار
از بادهٔ عشق تو یکی جرعه چشیدیم
[...]
