گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
طبیب اصفهانی

صیاد را نگر که چه بیداد می‌کند

نه می‌کشد مرا ونه آزاد می‌کند

بنگر که یار خاطر ما شاد می‌کند

با غیر هم‌نشین و مرا یاد می‌کند

مرغ دلم که این همه فریاد می‌کند

فریاد از تغافل صیاد می‌کند

خوش نغمه بلبلان چمن را چه شد که زاغ

بر شاخ گل نشسته و فریاد می‌کند

بر ما روا مدار ستم بیش از این که دل

تا کی مگر تحمل بیداد می‌کند؟

من ساده‌لوح و دلبر عاشق‌فریبِ من

هردم به وعده‌ای دل من شاد می‌کند

آن بی‌وفا طبیب که ذکرش به خیر باد

دانسته‌ای که هیچ ترا یاد می‌کند