هر دم که جان وصال تو را یاد می کند
از غصّه جهان دلم آزاد می کند
چشمت بریخت خون دل مردمان به زجر
آن شوخ دیده بین که چه بیداد می کند
سرو قدت چو بگذرد اندر میان باغ
بالاش ناز با قد شمشاد می کند
در صبحدم به سوی گلستان گذار کن
بلبل ز گل شنو که چه فریاد می کند
مسکین دل ضعیف نحیفم به هر نفس
بر وعده وصال تو دل شاد می کند
هر بد که گوید از من دلخسته ام چه سود
مشنو تو زینهار که افساد می کند
بلبل ز بهر گل بکشد جور بر هزار
خسرو ببین چه ظلم به فرهاد می کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی شاعر برای معشوقش است. هر بار که به وصال معشوق فکر میکند، دلش از غمهای دنیا آزاد میشود. شاعر به زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر دیگران اشاره میکند و میگوید که نگاه معشوق مثل تیر بر دل عاشقان میزند. او همچنین از بلبل و گل میگوید که بلبل به خاطر گل زجر میکشد و در نهایت به ظلم و ستمهایی که عشق میتواند بر عاشق وارد کند، اشاره میکند. لطافت و پیچیدگی احساسات عاشقانه در شعر حس میشود.
هوش مصنوعی: هر بار که یاد تو به جانم میرسد، غمهای دنیا را از دلم میزداید و آزاد میکند.
هوش مصنوعی: چشمهای تو به خاطر شیطنت و بازیگوشیهایش، دلهای زیادی را به درد آورده و باعث رنج و عذاب مردم شده است. این بیرحمی و جفای تو چقدر ناعادلانه است.
هوش مصنوعی: وقتی قد بلندت از میان باغ عبور کند، با ناز و زیبایی همچون قد شمشاد خود را نمایش میدهی.
هوش مصنوعی: در صبح زود به سمت باغ گل برو و صدای بلبل را بشنو که چه طور از گلها شکایت میکند.
هوش مصنوعی: دل بیچاره و ضعیف من، با هر نفسی که میکشم، به خاطر وعده ملاقات تو خوشحال میشود.
هوش مصنوعی: هرکس از من بد بگوید، من از او دلگیر و ناراحت میشوم. اما تو از این حرفها گوش نکن، چون این سخنان میتوانند باعث فساد و آسیب در میان ما شوند.
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر گل، هزاران خسرو را به چالش میکشد. ببین چه ظلمی بر فرهاد میگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گل چون ز عکس چهرۀ تو یاد می کند
عالم ز بوی ورنگ خود آباد می کند
گفتند غنچه را بدهان تو نسبت است
عمریست تا بدین دل خود شاد می کند
سنگین دل تو هست ز پولاد و نرگست
[...]
مسکین دلم ز درد تو فریاد میکند
از بس که روز هجر تو بیداد میکند
زین بیش غم مَنِهْ به دلِ خستهخاطرم
کز غم رقیب بیهده دل شاد میکند
گر بگذرد قدت چو سهی سرو در چمن
[...]
می خورده خنده بر من ناشاد می کند
آن ترک مست بین که چه بیداد می کند
دارم چنان خیال که پندارم این زمان
دارد به دست جام و مرا یاد می کند
عاشق چو مور در ته پا رفت و او همان
[...]
دل چون ز بیوفایی او یاد میکند
پیش خیال او گله بنیاد میکند
زان گونه گرم خواهش داد است از تو دل
کش داد میدهیّ و همان داد میکند
پیغام قتل کز تو رقیب آورد به من
[...]
هر بلبلی که زمزمه بنیاد میکند
اول مرا به برگ گلی یاد میکند
از درد رو متاب که یک قطره خون گرم
در دل هزار میکده ایجاد میکند
آهی که زیر لب شکند دردمند عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.