گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۰ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

که بست از مشک چندین بند گرد آن گل خندان

که چندان کاندر او بند است دل‌ها برده صد چندان

نگاری زینت مجلس بتی پیرایه لشکر

به مجلس شمع جان‌سوزان به لشکر شاه دلبندان

لبش ماننده پسته برش ماننده سوسن

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱ - در مدح عمیدالملک ابونصر

 

لب است آن یا گل حمرا رخست آن یا مه تابان

گل آگنده بمروارید و مه در غالیه پنهان

کند بر گل همی جولان زره پوشیده زلف او

زره پوشیده زیباتر که باشد مرد در جولان

اگر نرگس ندیدی برک وی پیکان بهرامی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۲ - در مدح شرف الدین و شمس الدین

 

مجلس است این مگر بهشت برین

که بنای بهشت است بر این

پیکر بومش از بدایع روم

نقش دیوارش از صنایع چین

این ز دلها همی زداید زنگ

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۳ - در مدح ابونصر مملان بن وهسودان

 

من آن کشیدم و آن دیدم از غم هجران

که هیچ آدمئی نیست دیده در دوران

کنون وصال همه بر دلم فرامش کرد

خوشا وصال بتان خاصه از پس هجران

چو من بشادی باز آمدم بلشگرگاه

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۴ - در مدح ابونصر مملان

 

منم غلام خداوند زلف غالیه گون

که هست چون دل من زلف او نوان و نگون

ز خون و تف همه روزه دو دیده و دل من

یکی به آذر ماند یکی بآذریون

ز تاب ماند جانم بآذر برزین

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۵ - در مدح امیر ابوالفتح

 

مه نیسان شبیخون کرد گوئی بر مه کانون

که گردون گشت از او پرگرد و هامون گشت از او پرخون

اگر خواهی نشان خون نگه کن لاله در صحرا

اگر خواهی نشان گرد بنگر ابر بر گردون

ز اشک ابر نیسانی بدیبا شاخ شد معلم

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در مدح شاه ابوالخلیل جعفر

 

مهر جانان چون روان اندر تن من شد روان

از تنم بیرون نیامد مهر او جز با روان

گر بکشمر بود قبله چند گه سرو سهی

شاید ار من دل نهم جاوید بر سرو روان

کاروان بر کاروان آید ز مهرش بر دلم

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح شرف الدین و شمس الدین

 

نشاط دل کن و از لعل یار پروردین

که لاله و گل پرورد باد فروردین

صبا بدشت ز عنبر همی نهد خرمن

هوا بباغ ز دیبا همی کشد آذین

چمن نهفته سراسر بنرگس و نسرین

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۸ - فی المدیحه

 

هر آنچه هست نهان از منجمان جهان

ز رای روشن شاه زمانه نیست نهان

هر آنچه خواهد بودن در آیدش بضمیر

هر آنچه خواهد رفتن در آیدش بزیان

ببیند او بعیان هر چه نزد عقل خبر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۹ - در مدح شاه ابومنصور مملان

 

هرکه را دلبند باشد مهرجوی و مهربان

روز او دائم بود نورزو و عید مهرگان

مهربان دلبر بود خوش گر نباشد ماهروی

چون بود دلبر که باشد ماهروی و مهربان

دل بدلبر دادم و دلبر بسی بهتر ز دل

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۰ - در مدح شاه جستان و امیر شمس الدین

 

هلا شادی کن و می خور که بستان شد بهشت آئین

که جز می خوردن و شادی نباشد در بهشت آئین

زمین همچون بدخشان شد ز رنگ ارغوان و گل

هوا همچون ملستان شد ز بوی نرگس و نسرین

ز گلبن گل همی خندد بسان دلبر نازان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح ابونصر مملان

 

هوا همی بنکارد بحله روی چمن

صبا همی بطرازد بدر شاخ سمن

سمن شکفته فراز چمن چو روی صنم

بنفشه خفته بزیر سمن چو پشت شمن

زمین بخندد هر ساعتی چو چهره دوست

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۲ - فی المدیحه

 

ایا بهار من و عید نیکوان سپاه

چو ماه ز ابر همی تابی از قبای سیاه

بصید رفتی و پدرام بازگشتی شام

برنگ و بوی رخ و زلف خویشتن می خواه

میئی که وقت سحر زو نسیم گیرد گل

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۳ - فی المدیحه

 

ای بفر و خرد و خوبی خورشید سپاه

او فرزنده ز گردون تو فروزنده ز گاه

او گهی تابان بر چرخ و گهی زیر زمین

تو بوی تابان بر گاه بگاه و بی گاه

زو نگاریده سپهر از تو نگاریده زمین

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۴ - فی المدیحه

 

ای روی تو از چشمه خورشید سما به

در روی زمین یار نیابی تو ز ما به

بی مهر و هوای تو دل خویش نخواهم

گر زو چو هوا گشت تن من ز هوا به

مهر تو تهی کرد دل ریش من از درد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۵ - در مدح امیر جستان و امیر ابوالمعالی

 

بتی که پیش رخ او چو میغ باشد ماه

چراغ مجلس و شمع سرای و ماه سپاه

هزار حلقه عنبر نهاده از بر سیم

هزار نافه مشگین نهاده از بر ماه

از آن همیشه چو بالای خویش یکتایست

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۶ - در مدح شاه ابومنصور

 

فغان من همه زان زلف تابدار سیاه

که گاه پرده لاله است و گاه معجر ماه

چو قامت شمنانست گوژپشت و نوان

چو جان اهرمنانست کینه دار و سیاه

بدو رسد شکن و تاب و تیرگی ز جهان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۷ - فی المدیحه

 

آدینه و مهرگان و ماه نو

بادند خجسته هر سه بر خسرو

ای خسرو تاج بخش و لشگرکش

صد بنده ترا رسد چو کیخسرو

با شادی و ناز و خصلت نیکو

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۹ - در مدح عمادالدین ابونصر

 

ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی

به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی

شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری

تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟

اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۰ - در مدح ابونصر مملان

 

ایا سروی که سوسن را ز سنبل سایبان کردی

ز بوی سوسن و سنبل جهان پر مشگ و بان کردی

فکندی بر گل از عنبر هزاران حلقه و چنبر

بزیر هر یک از عمدا یکی جادوستان کردی

یکی را دل شکن کردی یکی را دل گران کردی

[...]

قطران تبریزی
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
sunny dark_mode