گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰۱

 

هرگه کنم به واقعه ی کربلا مرور

مغزم رود ز هوش و فتد عقلم از شعور

تا در نظر نوایب این فتنه نقش بست

دل جست نفرت از تن و تن شد ز جان نفور

هر جا حدیث حادثه زای تو سر کنند

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰۲

 

چو از داستان سوگ تو یک نکته سر کنم

عنوان صد صحیفه به خون جگر کنم

ناید کهن که تازه تر است از چه این حدیث

تا حشر هر دقیقه بیانی دگر کنم

از سلک مسلمین چو تو مظلوم و صابری

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰۳

 

در سوگ این ستم زدگان بحر و بر گریست

هرچ اندر آسمان و زمین خشک و تر گریست

آن شب زمین به خواریشان سختتر گداخت

آن شب زمان به زاریشان زارتر گریست

کاندر خرابه دختر خردش رقیه نام

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰۴

 

بر اشک او مکین و مکان بوم و بر گریست

سامان شام را همه دیوار و در گریست

ناگه چو شمع صبحگهی سر به پای برد

خوابش ربود و باز فرو جست و درگریست

کای وا دریغ کو پدرم شد دگر چرا

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰۵

 

بر حال آن صبی نه همان طشت زر گریست

نه طشت واژگون فلک سر به سر گریست

پیچید زین رزیه به خود و اینقدر گداخت

غلطید زین قضیه به سر و آنقدر گریست

کاو یک طرف فتاد و سر از کف به یک طرف

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰۶

 

بر درج خشک اوکه و مه لعل تو گریست

بر جای اشک لعل دل از هر بصر گریست

هر فردی از وحوش به سبکی دگر گداخت

هر صنفی از طیور به طرزی دگر گریست

غمناک و شاد نوع ملک در فلک فسرد

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰۷

 

آن ناکسان که پخته ز جان خام میکنند

پیداست ز اول آنچه سرانجام می کنند

آبش نداده تشنه لبش سر بریده باز

یا للعجب که دعوی اسلام می کنند

عار یهود و ننگ نصاراست دینشان

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰۸

 

قومی که بر قتال تو اقدام کرده اند

برخود شکنج آخرت الزام کرده اند

صیاد در کمین و به صید تو کامجوی

غافل از آنکه دانه ی خود دام کرده اند

جای دغا و بذل و تقرب به اهل راز

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰۹

 

کز هر شکنج و غم که در امکان سراغ داشت

در عهد زر خرید و بر اعضای خود گذاشت

در نینوا لوای نبی زد به خاک و خون

در یثرب آن علم که ابوبکر برفراشت

آبش ز خون آل علی داد این عمر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۱۰

 

گو خصم دل چرا به ستم رام می کنی

هر لحظه اش به یک ستم آرام می کنی

آخر چرا شکنجه جاوید این دو روز

از بهر جان خویش سرانجام می کنی

برگ قتال قاسم ناشاد می نهی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۱۱

 

چون تن به خاک مقتلش از پشت زین رسید

وجه خدا ز روی رضا بر زمین رسید

غلطید از اسب راکع و حمد خدای گفت

در سجده اوفتاد و به خاکش جبین رسید

روح الامین ز اشک به فرقش فشاند آب

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۱۲

 

می گرید از غم تو فلک روزگارها

کاین آب ها روان بود از جویبارها

تا کار دوستان گنه کار بگذرد

از دست دشمنت به سر آمد چه کارها

بر سرو قامتان گلندام کوی تست

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۱۳

 

ذکری ز ما که در خور حال محمد است

صل علی محمد وآل محمد است

صد بطن از معانی و الفاظ مغز و پوست

قرآن تمام وصف کمال محمد است

نور ازل که مظهر غیب و شهاده بود

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۱۴

 

یارب چه ها گذشت بر آن شاه بی سپاه

در حرب خشمگین سپهی خصم کینه خواه

دردا که آهوی حرم از عنف گرگ چرخ

افتاد همچو یوسف و نامد برون ز چاه

هر داغدیده بیوه زنی دختری یتیم

[...]

صفایی جندقی
 
 
۱
۴
۵
۶