گنجور

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۱

 

به قصد کشتنم افراخت قد خورشید سیمایی

قیامت راست شد برخاست از جا سرو بالایی

وفا بیگانه ای بی رحم بی بیباکی دل آزاری

مروت دشمنی بد مست ترکی باده پیمایی

اگر آبی خورم با او می ناب است پنداری

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۲

 

فسون‌سازی که دل را می‌برد نیرنگش از شوخی

گریبان چاک ساز برگ گل را رنگش از شوخی

تو چون برقع گشایی در چمن گل غنچه می‌گردد

فرنگ رنگت از بس می‌کند دلتنگش از شوخی

نوای بلبل این گلستان شور دگر دارد

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۳

 

هر قطرهٔ اشکم ز پی دیدن چشمی

چون غنچهٔ نرگس بود آبستن چشمی

یک شب ز جمالش چقدر بهره توان برد

بگذشت شب وصال به مالیدن چشمی

درد نگه عجز چه دانی؟ که نبرده است

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۴

 

چو شبنم به که فارغ از امید بال و پر باشی

به دامان نگاه آویزی و صاحب نظر باشی

ره از خویش رفتن راست تا درگاه دل باشد

ز حال دل خبر یابی گر از خود بی خبر باشی

گذارد تیغ قاتل همچو موج از گرمی خونم

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۵

 

از پای فکنده است مرا محنت و غم، های!‏

برگیر ز خاک رهم ای دست کرم، های!‏

سرگرمی ام از آتش سوزان ته پاست

های آبلهٔ پای طلب ساغر جم، های!‏

غیر از تو ندانم به که گویم ز جفایت

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۶

 

جبین را صندل اندود از چه ای ابرو کمان کردی؟

چرا در صبح کاذب صبح صادق را نهان کردی؟

نرفت از جا به اشک و آه، مشت استخوان من

چو شمعم بارهها در آب و آتش امتحان کردی

خدا کیفیت جام نگاهت را بیفزاید

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۷

 

نصرت ده حبیب خدا مرتضی علی

یکرنگ خواجهٔ دو سرا مرتضی علی

در بحر نعت و منتقبتم آشنا کنید

یا مصطفی محمد و یا مرتضی علی

ذات نبی گلست و علی بوی گل بود

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۸

 

به دنیا پشت پا زن تا شه روی زمین باشی

وز آن دل کز جهانش کنده ای صاحب نگین باشی

قضا را نیست پروایی ز شادی و غم دلها

چرا تا می توان خرسند بود، اندوهگین باشی؟

در اندام تو صورت بسته از بس معنی خوبی

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۹

 

مستور گشت رویش زیر نقاب نیمی

گویی که منکسف شد از آفتاب نیمی

چون برگ لاله را هر لخت دلی ز داغت

خون گشته است نیمی، گشته کباب نیمی

در حیرتم که چون رفت از خط تمام حسنش

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۰

 

اگر از دیدن عیب خلایق چشم می‌پوشی

همانا در پی کتمان عیب خویش می‌کوشی

عبادت در حضور خلق ار چشم قبول افتد

تو ظالم فسق را از دیدهٔ مردم نمی‌پوشی

چو آب جو که گل در خور کشد آهسته آهسته

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۱

 

موسم مستی است ایام بهاران های های

فصل گل را مغتنم دانید یاران های های

دست افشان پای کوبان می روم از خویشتن

رقص مستی سیر دارد می گساران های های

می روم افتان و خیزان تا بکوی می فروش

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۲

 

اگر چشمی به زیر افکنده باشی

چو خورشید برین تابنده باشی

کم از مهر سلیمانی نباشد

اگر دل را ز دنیا کنده باشی

به کیش ما به از صدساله شاهی است

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۳

 

مقصد ظاهرپرستان است و اهل دل یکی

راه گو بسیار باشد، هست چون منزل یکی

چشم انصافت چو وحدت بین شود داند که هست

مسلک ارباب ظاهر راه اهل دل یکی

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۴

 

تا که تو بر خویشتن سوار نباشی

غازی میدان کارزار نباشی

از تو توان داشت چشم مهر و مروت

گر تو ز ابنای روزگار نباشی

کی رسدت ز آفتاب عشق نصیبی

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۵

 

اگر محاسبه روز حشر در نظر آری

در این دو روزه حیات اینقدر به خود نسپاری

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۶

 

چو شمع بزم حسن روستایی

رود آخر به چشم از خودنمایی

یک امشب شمع خلوتخانه ام باش

که باشد آشنای روشنایی

به گرد معنی بیگانه می گرد

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۷

 

به ششدر کار خود از شش جهت انداختی رفتی

دلت را مهرهٔ بازیچه کردی باختی رفتی

کی از تعمیر می‌شد چاره احوال خرابت را

به یک پیمانه از نو خویشتن را ساختی رفتی

زدی در مستی امشب صد دهن تر خنده بر گلشن

[...]

جویای تبریزی
 
 
۱
۵۳
۵۴
۵۵
sunny dark_mode