جبین را صندل اندود از چه ای ابرو کمان کردی؟
چرا در صبح کاذب صبح صادق را نهان کردی؟
نرفت از جا به اشک و آه، مشت استخوان من
چو شمعم بارهها در آب و آتش امتحان کردی
خدا کیفیت جام نگاهت را بیفزاید
که آزادم ز بار منت رطل گران کردی
سرت گردم چه رنگ است اینکه در چشم تماشایی
چو شاخ ارغوان مد نگه را خونچکان کردی
در آب و آتش آرزم و غیرت بال و پر می زد
چها با مرغ دل در مستی ای نامهربان کردی
لبم گویا لب تصویر بود از جوش خاموشی
چو موجم در مسلسل گویی ای می تر زبان کردی
به ذکر می چه آلایی زبان آرزو جویا
غم پیریم را فریاد کز یادش جوان کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از محبوبش میخواهد که زیباییهای خود را همچنان به نمایش بگذارد و از او سوال میکند که چرا در لحظات خاص، حقیقت را پنهان کرده است. او با توصیف اشک و دردهایش، نشان میدهد که عشقش او را به شدت تحت تأثیر قرار داده و مانند شمعی در آب و آتش امتحان میشود. شاعر همچنین از خدا خواستار افزوده شدن زیبایی نگاه محبوبش است و به احساسات شدید خود اشاره میکند که در دلش پرواز میکنند. او به چشمان محبوب اشاره میکند که مانند گل ارغوان زیبا و جذاب هستند. در نهایت، شاعر به یادآوری غمهای خود در پیری و آرزوهایش میپردازد و احساس میکند که حتی زبانش نیز در بیان این احساسات ناتوان مانده است.
هوش مصنوعی: چرا پیشانیات را با عطر خوش صندل آراستهای و ابروهایت را مانند کمانی زیبا کردهای؟ چرا در این صبح دروغین، روشنایی صبح راستین را پنهان کردهای؟
هوش مصنوعی: من هرگز در اشک و آه جابهجا نشدم، مانند شمعی هستم که در خلال آزمایشهای سخت آب و آتش، همچنان استوار ماندم.
هوش مصنوعی: خداوند ویژگی زیبای چشمانت را بیشتر کند که من از سنگینی بار منت تو رها شدم.
هوش مصنوعی: سرت را فدای تو میکنم، چه رنگی دارد چشمت که مانند شاخ ارغوان، نگاهم را به شدت تحت تأثیر قرار داده و خونم را به جوش آورده است.
هوش مصنوعی: در هنگام سختیها و چالشها، عشق و غیرتم به شدت به پرواز در میآید؛ اما تو، ای بیمهری، با خوشی و شادی، قلبم را به درد آوردهای.
هوش مصنوعی: لبم همچون تصویری زنده است از شور و شوقی که در سکوت وجود دارد، مانند موجی که در تکرار و پیوستگی جاری است. ای می، زبانی برای بیان احساساتم بودی.
هوش مصنوعی: به یاد او آرزو دارم، که با ذکر نامش زبانم به زیبایی میچرخد و غم پیریام را فریاد میزنم، غمهایی که با یاد او جوان و سرزنده کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا سروی که سوسن را ز سنبل سایبان کردی
ز بوی سوسن و سنبل جهان پر مشگ و بان کردی
فکندی بر گل از عنبر هزاران حلقه و چنبر
بزیر هر یک از عمدا یکی جادوستان کردی
یکی را دل شکن کردی یکی را دل گران کردی
[...]
نگارا تا تو از سنبل تراز ارغوان کردی
رخ چون ارغوان من برنگ زعفران کردی
ز مشک روی من کافور پیدا گشت از آن حسرت
که تو کافور روی خود مشک اندر نهان کردی
چون ماه آسمان تا روی تو خرمن زد از عنبر
[...]
به غیر آن ماه را بیمهر با من مهربان کردی
خلاف عادت خودکردنی ای آسمان کردی
نهادی داغ هجرم بر دل و از دیده ام رفتی
دلم را خون چکان و دیده ام را خونفشان کردی
مشو از حرف بدگو بدگمان وز در مران ما را
[...]
فلک ویران شوی بنگر چه ظلمی، در جهان کردی
به گیتی هر چه ای ظالم!دلت می خواست آن کردی
حسین آن نور حق در کربلا خواندی به مهمانی
ز راه دشمنی آواره اش از خانمان کردی
از اول در عراق آوردی، آن شاه حجازی را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.