گنجور

 
جویای تبریزی

جبین را صندل اندود از چه ای ابرو کمان کردی؟

چرا در صبح کاذب صبح صادق را نهان کردی؟

نرفت از جا به اشک و آه، مشت استخوان من

چو شمعم بارهها در آب و آتش امتحان کردی

خدا کیفیت جام نگاهت را بیفزاید

که آزادم ز بار منت رطل گران کردی

سرت گردم چه رنگ است اینکه در چشم تماشایی

چو شاخ ارغوان مد نگه را خونچکان کردی

در آب و آتش آرزم و غیرت بال و پر می زد

چها با مرغ دل در مستی ای نامهربان کردی

لبم گویا لب تصویر بود از جوش خاموشی

چو موجم در مسلسل گویی ای می تر زبان کردی

به ذکر می چه آلایی زبان آرزو جویا

غم پیریم را فریاد کز یادش جوان کردی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode