گنجور

 
جویای تبریزی

مستور گشت رویش زیر نقاب نیمی

گویی که منکسف شد از آفتاب نیمی

چون برگ لاله را هر لخت دلی ز داغت

خون گشته است نیمی، گشته کباب نیمی

در حیرتم که چون رفت از خط تمام حسنش

بایست گردد آن رو بی آب و تاب نیمی

در دور رخ خط او نام خدا چو ماه است

بیرون ابر نیمی، زیر سحاب نیمی

از لطف و قهرش امشب پیمانهٔ دل من

نیمی پر از شراب است پرخون ناب نیمی

جویا شب وصالش نصف دلت شده خوش

بنمود چهره اما از بس حجاب نیمی

 
 
 
بیدل دهلوی

شب چشم نیم مستش وا شد ز خواب نیمی

در دست فتنه دادند جام شراب نیمی

موج خجالت سرو پیداست از لب جو

کز شرم قامت او گردیده آب نیمی

گیرم لبت نگردد بی پرده در تکلم

[...]

یغمای جندقی

از تاب آتش دل وز موج دیده تر

پیوسته ام در آتش نیمی در آب نیمی

بینم مگر جمالت یا صورت خیالت

چشمی مراست بیدار نیمی به خواب نیمی

دارم جدا ز رویت، روئی ز دست خویت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از یغمای جندقی
بلند اقبال

آن مه فکنده از زلف بررخ حجاب نیمی

یا قرص آفتاب است زیر سحاب نیمی

یا رفته درخسوف است یا مانده درکسوف است

نیمی ز ماهتابان وز آفتاب نیمی

دل دور از جمالش وز وعده وصالش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه