گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۱

 

ایا نموده ز یاقوت درفشان گوهر

بنکته لعل تو می بارد از زبان گوهر

ترش نشینی گیرد همه جهان تلخی

سخن بگویی گردد شکرفشان گوهر

دل مرا که بباران فیض تو زنده است

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۲ - فی التوحید الباری تعالی

 

دانستم از صفات که ذاتت منزهست

از شرکت مشابه و از شبهت نظیر

در دست من که قاصرم از شکر نعمتت

ذکر تو می کند بزبان قلم صریر

هرچند غافلم ز تو لکن ز ذکر تو

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۳

 

به نزد همت من خردی ای بزرگ امیر

امیر سخت‌دل سست‌رای بی‌تدبیر

به عدل چون نکند ملک را بهشت صفت

اگرچه حور بود ز اهل دوزخست امیر

تو ای امیر اگر خواجهٔ غلامانی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۴

 

ای پسر از مردم زمانه حذر گیر

بگذر ازین کوی و خانه جای دگر گیر

در تو نظرهای خلق تیر عدو دان

تیغ بیفگن برای دفع سپر گیر

چون تو ندانی طریق غوص درین بحر

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۵

 

ای پسر انده دنیا بدل شاد مگیر

بنده او شو و غم در دل آزاد مگیر

برو از شام سوی مکه ببین شهر ثمود

در بنا کردن خانه صفت عاد مگیر

ای تو از بهر بریشم زده در دنیا چنگ

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۶

 

رسید پیک اجل کای بزرگوار بمیر

تو پایدار نه ای، ای سر کبار بمیر

چو مسندت بدگر صدر نامزد کردند

کنون ز بهره وی ای صدر روزگار بمیر

کنون که از پی فرزند کیسه پر کردی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۷

 

ای ز تو هم خرقه هم سجادهٔ تو بی نماز

در حقیقت بر من و تو اسم درویشی مجاز

در تجاوز از حدود حق و در ابطال آن

یافته شیخ تو از پیران نابالغ جواز

چون برنگی قانعی از فقر اهل الله را

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۸

 

مرا بلطف خود الهام کرد داور نفس

که دست بر در دل دار و پای بر سر نفس

چو سالها به جو و کاهِ ناز فربه شد

چرا همی ننهی بار زهد بر خر نفس

تو شیر بیشهٔ معنی شوی اگر بزنی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۹

 

ای بدنیا مشتغل از کار دین غافل مباش

یک نفس از ذکر رب العالمین غافل مباش

هر دم اندر حضرت دیان ز بی دینی تو

صد شکایت می کند دنیا چو دین غافل مباش

تا چو کودک در شکم آسوده دارد مر ترا

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۰

 

نصیحت می‌کنم بشنو بر آن باش

به دل گر مستمع بودی به جان باش

چو ملک فقر می‌خواهی به همت

برو بر تخت دل سلطان‌نشان باش

به تن گر همچو انسان بر زمینی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۱

 

گر باد خاک کوی تو سوی چمن برد

بینند نور باصره در چشم عبهرش

جان چون بتو رسید تن اینجا چه میکند

زآنجا که لطف تست ازینجا برون برش

عیسی خود ار بجنت مأوی است کی سزد

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۲

 

حبذا عرصهٔ ملکی که تویی سلطانش

ملک گردد چو بهشت ار تو شوی رضوانش

در همه مملکت امروز سلیمانی نیست

کآدمی را نبود دردسر از دیوانش

ای که در مملکت قیصر و خاقان شاهی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۳

 

چو کرد نرگس مستش ز تیر مژگان تیغ

چو چشمم آب ز خون جگر خورد آن تیغ

سپر فگندم از آن دلبر کمان ابرو

که بهر کشتن من کرد تیر مژگان تیغ

ز جان نشانه کن و از نشانه ساز سپر

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۴

 

الا ای زده چون من از عشق لاف

مزن در ره عشق لاف از گزاف

نگنجد دل عاشق اندر دو کون

نیاید ید قدرت اندر نکاف

تو با عاشقان همسری چون کنی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۵

 

ایا ندیده ز قرآن دلت ورای حروف

بچشم جان رخ معنی نگر بجای حروف

بگرد حرف چو اعراب تا بکی گردی

بملک عالم معنی نگر ورای حروف

مدبرات امورند در مصالح خلق

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۶

 

ای جان تو مسافر مهمان سرای خاک

رخت اندرو منه که نه یی تو سزای خاک

آنجا چو نام تست سلیمان ملک خلد

اینجا چو مور خانه مکن در سرای خاک

ای از برای بردن گنجینهای مور

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۷

 

دلش شکسته نگردد ازین سخن دانم

که گرچه سخت بود نشکند ز شکر سنگ

بسوی حضرت او زین نمط سخن نبرم

کز ابلهیست زدن بر محک زرگر سنگ

من از برای دل او دگر نگویم شعر

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۸

 

ای ز روی تو گرفته چهرهٔ خوبی جمال

یافته از صورت تو بدر نیکویی کمال

رسم مه خود محو شد، خورشید همچون دایره

پیش روی خوب تو یک نقطه باشد همچو خال

در مقام جلوه اندر مرغزار حسن تو

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۹

 

ای که اندر ملک گفتی می نهم قانون عدل

ظلم کردی ای اشاراتت همه بیرون عدل

این امیرانی که بیماران حرص اند و طمع

همچو صحت از مرض دورند از قانون عدل

دست چون شمشیرشان هر ساعتی در پای ظلم

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۰

 

زهی بر جمال تو افشانده جان گل

ز روی تو بی رونق اندر جهان گل

ز وصف تو اندر چمن داستانی

فرو خواند بلبل برافشاند جان گل

چو بلبل بنام رخت خطبه خواند

[...]

سیف فرغانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
sunny dark_mode