ای ز تو هم خرقه هم سجادهٔ تو بی نماز
در حقیقت بر من و تو اسم درویشی مجاز
در تجاوز از حدود حق و در ابطال آن
یافته شیخ تو از پیران نابالغ جواز
چون برنگی قانعی از فقر اهل الله را
بوی سیر آید مدام از دلق تو همچون پیاز
از حرام ار خاک باشد آستین پر می کنی
وز گل ره می کنی دایم بدامن احتراز
از فضولیها که مانع باشد از ادراک فضل
دست کوته کن سزد گر آستین داری دراز
بی طهارت زالتفات غیر اگر طاعت کنی
هم حدث اندر وضو هم سهو داری در نماز
گر ندانی سر درویشی و گویی فقر چیست
آنکه در عالم بحق از خلق باشی بی نیاز
از توکلنا علی الله نقش کن بر وی اگر
جامهٔ دینت خوهد از رنگ درویشی طراز
ای بدین لاغر شده از بس که خورده نان و گوشت
تا بجان فربه شوی تن را چو روغن می گداز
در ره معنی نکو کن جان خود زیرا بحشر
بس بصورت زشت باشد نفس تن پرور بناز
از پی رزقی که لابد چون اجل خواهد رسید
چون مُقامِر روز و شب بر نطع زرقی مهره باز
از اصول دین برون افتد ره تو چون شود
طبع ناموزون {تو} بر چنگ حیلت پرده ساز
خاک خواهی گشت و داری بادی اندر سر ز کبر
آب نی در رو و داری آتشی در جای راز
چون ببینی سیم و زر رویت برافروزد چو شمع
ور بود آتش بدندان زر بگیری همچو گاز
چون تو دایم کار دین از بهر دنیا می کنی
در یمن ترکی همی گویی و تازی در طراز
تا زخود بیرون نیایی ره نیابی در حرم
ورچه همچو کعبه باشی سال و مه اندر حجاز
تا بدست نیستی بر خود در هستی نبست
هیچ نشنودم که این در بر کسی کردند باز
گر کمال نفس خواهی جمع باید مر ترا
دیدهٔ توحید یکسان بین و علم امتیاز
ور همی خواهی که فردا پایگاهی باشدت
ترک سر گیر و قدم از ره مگیر امروز باز
ور شبی خواهی که بر تو بگذرد چون اهل فقر
بهر روز بی نوایی برگ بی برگی بساز
سیف فرغانی تو هتک سر مردم می کنی
رو بمکتب شو که طفلی، با تو نتوان گفت راز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به انتقاد از افرادی میپردازد که به نام درویشی و زهد، اما در واقع به دنیا و مقامهای مادی وابسته هستند. شاعر از ظاهرسازی و نفاق در حوزه دین و spirituality صحبت میکند و افرادی را که فقط به خاطر مرتبه اجتماعی یا زیبا بودن ظاهرشان به تن و لباس درویشی پرداختهاند، مورد سرزنش قرار میدهد. او به این نکته اشاره میکند که درویشی واقعی، بینیاز از دیگران و از نظر معنوی غنی است و باید به اصول دین پایبند باشد. در نهایت، شاعر تأکید دارد که برای رسیدن به مقامهای بالای معنوی، باید از مشغولیتهای دنیوی دست برداشت و از خودخواهی و فریب دوری کرد.
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که در حقیقت، حتی لباسهای ساده و مراسمهای مذهبی که به ظاهر باید برای عبادت استفاده شوند، بدون ارتباط واقعی با معنای دیانت و شناخت عمیق از خداوند، ارزشی ندارند. به عبارت دیگر، اگر درون انسان خالی از روحالعباده باشد، نشانهها و ظواهر دینداری نیز فقط به صورت ظاهری باقی میمانند و هیچ معنای واقعی ندارند.
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که بعضی از افراد، به ویژه شیخ یا عالمان، میتوانند برای کارهایی که به نظر نادرست میآید، به بهانهی سعهی صدر یا جواز شرعی و قانونیهایی از افرادی که خود هم تجربه و علم کافی ندارند، استناد کنند. به عبارتی، این افراد در تلاشاند تا تجاوز به حقوق دیگران یا نقض قوانین را توجیه کنند، حتی اگر این کارها از نظر منطقی و اخلاقی صحیح نباشند.
هوش مصنوعی: وقتی که تو به آرامش و اطمینان برسید، فقر و نیازمندی کسانی که به خدا وابستهاند، برایشان محسوس نخواهد بود و همیشه رایحهای از نعمت و وفور را از لباس تو حس میکنند، مانند بوی پیاز که همیشه موجود است.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است آستینت از خاک حرام باشد، اما باز هم آن را پر میکنی. و از گلی که در راه است، همیشه دوری میکنی.
هوش مصنوعی: اگر چیزی مانع از فهم و کسب علم و فضیلت میشود، باید از آن دوری کنی. اگر آستین دراز و آزاد داری، بهتر است که دستت را از کارهای فضول و بیهوده کوتاه کنی.
هوش مصنوعی: اگر بدون طهارت و پاکی از دیگران اطاعت کنی، هم در وضو دچار اشتباه هستی و هم در نماز دچار خطا خواهی شد.
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی درویشی چیست و فقر چه معنایی دارد، باید بدانی کسی که در دنیا به حق وابسته به دیگران نیست، در حقیقت نیاز ندارد.
هوش مصنوعی: اگر به خدا توکل داری، بر او نقش بند و اگر میخواهی لباس دینت را از رنگ درویشی بپوشی، آن را به زیباترین شکل بیان کن.
هوش مصنوعی: ای کسی که از بس نان و گوشت خوردهای لاغر شدهای، مانند روغن که در گرما ذوب میشود، بدن خود را پرچرب کن تا به سلامت و فربه بیافزایی.
هوش مصنوعی: برای درک معانی عمیق و نیک، جان خود را در این راه فدا کن، زیرا در روز قیامت، روحی که فقط به مادیات وابسته است، به صورت زشتی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: دنبال روزی هستم که قطعاً زمانی (مانند مرگ) خواهد رسید؛ مانند قماربازی که روز و شب بر روی میز خوش رنگ و زیبا بازی میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که جانب اصول دین را رها کنی و از آن فاصله بگیری، طبع و ذهنت به نوعی نامناسب و ناهنجار تبدیل میشود. در این شرایط، ممکن است به فریب و تدبیر روی بیاوری و در پی پنهان کردن حقیقتها باشی.
هوش مصنوعی: تو در آینده به خاک تبدیل خواهی شد و در حال حاضر با غرور و تکبر در فکر خود هستی؛ اما به یاد داشته باش که در واقع هیچ چیز از آب و زندگی درون تو نیست و در دل تو شعلهای از راز و آتشی پنهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که ببینی زیبایی و شکوه سیم و زر بر چهرهات درخشش میاندازد مثل شمع، اگر آتش به دندانهایت برسد، آن را مانند گاز خواهی گرفت.
هوش مصنوعی: زمانی که تو همیشه کارهای دینی را تنها برای منافع دنیوی خود انجام میدهی، در واقع در حال ترجمه احکام و اصول دین به زبانی متفاوت هستی.
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی به مقصدی برسی و در حریم خاصی وارد شوی، باید از خود و دنیای درونیات بیرون بیایی. حتی اگر در ظاهر شبیه کعبه یا مکانهای مقدس باشی، بدون این تغییر درونی، هیچگاه به هدف نخواهی رسید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در عالم وجود به حالتی ناپایدار و ناپیدا هستی، هیچگاه در برابر واقعیتها به کسی دسترسی نخواهی داشت. هیچگاه نشنیدهام که در این وضعیت، در را به روی کسی باز کنند.
هوش مصنوعی: اگر به کمال روح خود فکر میکنی، باید نگاهی یکسان و برابر به همه چیز داشته باشی و تفاوتها را با دانش و درک درست بشناسی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که در روز آینده جایگاهی داشته باشی، امروز از خودخواهی و بیتوجهی به دیگران پرهیز کن و تا زمانی که ممکن است، از مسیر درست منحرف نشو.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی شبی را بگذرانی که مانند روزهای فقر و بیپناهی باشد، باید خود را به زندگیای بسازی که در آن هر روز در نبود چیزهای ضروری دست و پنجه نرم کنی.
هوش مصنوعی: تو با زبانت به دیگران بیاحترامی میکنی، بهتر است به مکتب بروی، چون هنوز کودک هستی و نمیتوانی با دیگران رازهایت را در میان بگذاری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز
کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز
عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود
عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز
دل به جای شاه باشد وین دگر اندامها
[...]
صبر من کوتاه گشت از عشق آنزلف دراز
کو گهی با گل بسیر است و گهی با مل براز
تا ندیدم زلف او کژدم ندیدم گل سپر
تا ندیدم چشم او نرکس ندیدم مهره باز
آن همی آزار دم دل کش خریدارم بجان
[...]
ای سنایی کی شوی در عشقبازی دیده باز
تا نگردی از هوای دل به راه دیده باز
زان که عاشق را نیاز آن گه شفیع آید به عشق
کز سر بینش ز کل کون گردد بینیاز
نیست حکم عقل جایز یک دم اندر راه عشق
[...]
سعد دولت را بسعدالدوله بازآمد نیاز
هردو بهر بندگی در پیش استادند باز
هست با وی نیک ساز ایام از روی خرد
تا که خواهد بود چون با وی نباشد نیک ساز
باز چون رأی رفیع و همت سعد دول
[...]
گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز
گرچه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز
گرچه چون تاری ز زخمش زخمه دیگر بزن
بازگرد ای مرغ گرچه خستهای از چنگ باز
چند خانه گم کنی و یاوه گردی گرد شهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.