گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۶

 

ساقیا چون جام جمشیدی پر از می می‌کنی

گرنه این دم فکر برگی می‌کنی کی می‌کنی

من نه آنم کز تو پیوند محبت بگسلم

بند بندم گر به تیغ قهر چون نی می‌کنی

آنچه در دل بردن از لطف دمادم می‌کنند

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۷

 

محتشم چون عمر صرف خدمت وی می‌کنی

پادشاهی گر نکردی این زمان کی می‌کنی

توسن عمر آن جهان‌پیما ستور باد پا

یک جهان طی می‌کند چون بادپا هی می‌کنی

سختی راه محبت را دلیل این بس که تو

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۸

 

نگشتی یار من تا طور یاری‌های من بینی

نبردی دل ز من تا جان‌سپاری‌های من بینی

ندادی اختیار کشتن من ترک چشمت را

که در جان باختن بی‌اختیاری‌های من بینی

دگرگون حال زان خالم نکردی تا حسودان را

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۹

 

این است که خوار و زارم از وی

درهم شده کار و بارم از وی

این است که در جهان به صدرنگ

گردیده خزان بهارم از وی

اینست آن که امروز

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۰

 

دیده‌ام مست و سرانداز و غزلخوان برهی

شاه مشرب پسری ترک وشی کج کلهی

نخل آتش ثمری سرو مرصع کمری

عالم‌افروز سهیلی علم افراز مهی

قدر بَهاینده جان چشم فریبندهٔ دل

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۱

 

من و ملکی و خریداری مژگان سیهی

که فروشند در آن ملک به صدجان گنهی

شهسواری که به جولانگه حسنت امروز

انقلاب از نگهی میفکند در سپهی

حسن از بوالعجبی هر بت نازک دل را

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۲

 

ای رشگ بتان به کج کلاهی

قربان سرت شوم اللهی

تو بسته میان به کشتن من

من بسته کمر به عذرخواهی

روی تو ز باده ارغوانی

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۳

 

دارم سری پر از شور از طفل کج کلاهی

بی قید شهریاری بی‌سکه پادشاهی

قیمت بزرگ دری اختر بلند خردی

خورشید شعلهٔ شمسی آفاق سوزماهی

سلطان نوظهوری رعنای پرغروری

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۴

 

مرا حرص نگه هردم به رغبت می‌برد جائی

که هست آفت گمار از غمزه بر من چشم شهلائی

زیاد حور و فکر خلد اگر غافل زیم شاید

که می‌بینم عجب روئی و می‌باشم عجب جائی

یکی از عاشقان چشم مردم پرورش می‌شد

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۵

 

به جائی امن آرامیده مرغی داشت ماوایی

صدای شهپر شاهین برآمد ناگه از جائی

عقابی در رسید از اوج استیلا و پیش وی

به جز تسلیم نتوانست صید ناتوانائی

شکارانداز صیادی برآمد تیغ کین بر کف

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۶

 

در سیر چمن دیدم سرو چمن آرائی

زیبا تن و اندامی رعنا قد و بالائی

در پرده عذار او در بسته گلستانی

در رمز دهان او سر بسته معمائی

ای عقل وداعم کن خوش خوش که درین ایام

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۵۶

 

شده خلقت چو گریبان کش دلهای همه

چون روان بر سر کویت نبود پای همه

بر آتش که شده کوی تو جای همه کس

وای اگر بر دل گرم تو بود جای همه

آنچه در آینهٔ روی تو من می‌بینم

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۵۷

 

دارم از دست تو بر سر افسر بی‌غیرتی

می‌برم آخر سر خود با سر بی‌غیرتی

سر چو نقش بستر از جا برندارد هرکه او

همچو من پهلو نهد بر بستر بی‌غیرتی

از جبینم کوکبی می‌تابد و می‌خوانمش

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۵۸

 

یزک سپاه هجران که نمود پیش‌دستی

عجب ار نگون نسازد علم سپاه هستی

ز می فراق بوئی شده آفت حضورم

چه حضور ماند آن دم که رسد زمان مستی

عجب است اگر نمیرم که چو شمع در گدازم

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۵۹

 

برای خاطر غیرم به صد جفا کشتی

ببین برای که ای بی‌وفا کرا کشتی

بر آن دمی که دمیدی نهان بر آتش غیر

چراغ انجمن افروز عشق ما کشتی

رقیب دامن پاکت گرفت و پاک نسوخت

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۶۰

 

به مهر غیر در اخلاص من خلل کردی

ببین کرا به که در دوستی بدل کردی

چه اعتماد توان کرد بر تو ای غافل

که اعتماد بر آن مایهٔ حیل کردی

مرا محل ستادن نماند در کویت

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۶۱

 

به بازی آفتاب را چه گفتم ماه رنجیدی

دلیرم کردی اول در سخن آنگاه رنجیدی

ز من در باب آن زلف و زنخدان خواستی حرفی

چو من از ریسمانت رفتم اندر چاه رنجیدی

به تیغت نیم به سمل گشته بود ای ماه مرغ دل

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۶۲

 

چو دلگشای رقیبان شوی به لطف نهانی

زبان بنده ببندی به التفات زبانی

چو تیر غمزه نهی در کمان کشی همه بر من

ولی کنی به توجه دل رقیب نشانی

چو تیغ ناز کشی منتش کشم من غافل

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۶۳

 

دگر از بهر من زد دار عبرت سرو بالائی

حریفان می‌کنید امروز یا فردا تماشائی

دگر خواهند دید احباب در بازار رسوائی

دوان عریان تنی ژولیده موئی وحشی آسائی

دگر دیوانه‌ای از بند خواهد جست پر وحشت

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۷

 

نیست پیوند گسل مرغ دل شیدائی

زان بت نوش دهن چون مگس از حلوائی

زانگبین است مگر فرش حریم در او

که چنین مانده در او پای دل هرجائی

شکرستان جمال تو چنان می‌خواهم

[...]

محتشم کاشانی
 
 
۱
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
sunny dark_mode