گنجور

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۱ - لغز در نام قطب

 

مهی ، کندر سمرقند از لب او

نبات مصر را جان می فزاید

اگر طوطی طبع جان فزاید

بشاخ شکر نابش گراید

بشولد مر طبق را بر طریقی

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۲ - در شکایت از دوری

 

خدایگانا ، رنج فراق مجلس تو

دراز گشت ، مرین را نهایتی باید

ز بارگاه تو دوری عقوبتیست بزرگ

درین مقابله آخر جنایتی باید

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۳ - در مطایبه

 

هرگز آن راحتم نخواهد شد

کان نگار از خمار مینالید

خفته در روی و چاکری مشفق

پشت او را بناز می مالید

کیر اندر میان شلوارم

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۴ - خطاب بملک اتسز

 

دانی ، شها ، که دور فلک در هزار سال

چون من یگانه ای ننماید بصد هنر

گر زیر دست هر کس و ناکس نشانیم

اینجا دقیقه ایست ، شناسم من این قدر

بحرست مجلس تو و در بحر بی خلاف

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۵ - در صنعت مقلوب

 

راز تو با خدای سخت نکوست

زین قبل هست کار خصم تو زار

رأی عالیت را بحل و بعقل

هست تأیید آسمانی یار

راغ و باغ مخالف جاهت

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۶ - در حق نجم الدین

 

سوار فضلی ای نجم دین و می سازد

زمانه ساعد جاه ترا ز فخر سوار

یسار برده فراوان یمین مادح تو

از آن گزیده یمین و از آن خجسته یسار

نگار یافته از خط تو صحیفه عقل

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۷ - در حق ضیاء الدین عراق وزیر

 

ایا خوب سیرت وزیری ، که ملک

ندیدست مانندهٔ تو وزیر

عراقی بنام و بود با سخات

خراج عراق و خراسان حقیر

مطیع مثالت وضیع و شریف

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۸ - در مدیحه گوید

 

چاکران تو گه رزم چو خیاطانند

گرچه خیاط نیند ، ای ملک کشور گیر

بگز نیزه قد خصم تو می پیمایند

تا ببرند بشمشیر و بدوزند بتیر

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۹ - در حق مؤتمن الدین امین الملک

 

ای فخر عصر، مؤتمن دین ، امین ملک

در دل ترا ز آتش انده مباد سوز

با سور و پا سروری و تا هست روزگار

بی سور و بی سرور مبادات هیچ روز

مجروح باد سینهٔ پر کینهٔ عدوت

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۰ - در مدح عمر بن عبدالعزیز

 

دو عمر آورد پیدا روزگار

هر دو را نام پدر عبدالعزیز

آن عمر را عدل بود آیین و رسم

این عمر را عدل هست و علم نیز

آن عمر مر ظالمان را کرد قهر

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۱ - در حق شمس الدین

 

بزرگوار جهان ، شمس دین ، بزرگ کریم

تویی ، که هست به تو بیضهٔ هدی محروس

رفیع قدر ترا آفتاب برده سبق

عریض جاه تو بر روزگار کرده فسوس

به یک نظر تو ببینی هزار علم دقیق

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۲ - در حق امیر زنگی حبش

 

صفدری ، که از هنر اوست معالی دلخوش

دولت افگنده بدرگاه رفیعت مفرش

میر زنگی حبش ، آنکه حسامش کردست

روز اعدا بسیاهی چو رخ زنگ و حبش

شیر مردی ، که چو بیرون کند از ترکش تیر

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۳ - در حق شمس الدین

 

گزیده شمس دین ای از نهیبت

شده حال بداندیشان مشوش

کشیده بر سرت تأیید سایه

فگنده بر درت اقبال مفرش

بدست باس تو چون موم آهن

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۴ - در معارف

 

از خدمت مخلوق باز کش

ای نفس عنا کش ، عنان خویش

تا سیر شوی تو ز نان او

سیر آمده باشی ز جان خویش

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۵ - در حق شمس الدین

 

شمس دین ، کدخدای خاص ملک

ای درت کعبهٔ عوام و خواص

رأی تو گنج عقل را گنجور

طبع تو بحر فضل را غواص

چرخ در خمت تو با رغبت

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۶ - نیز در حق شمس الدین

 

شمس الدین ای ز فیض مکرمتت

شده اطراف دشت همچو ریاض

تویی از روی قدر آن جوهر

که ترا هست نه فلک اعراض

چشم حق را ز خط تست سواد

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۷ - هم در حق شمس الدین

 

ایا ثنای تو بر جملهٔ خلایق فرض

کم از بزرگی تو آسمان به طول و به عرض

تو شمس دینی و بر شمس آسمان گشتست

نماز بردن سوی در رفیع تو فرض

امید رزق ز دیوان جود تو دارد

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۸ - نبز در حق شمس الدین

 

ای شمس دین ، نظام معالی ، جمال ملک

ای زیر پای قدر تو گردون شده بساط

طبع تراست از ستم و بخل اجتناب

رأی تراست با کرم و عدل اختلاط

حساد از خلاف تو در قبصهٔ عنا

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۹ - هم در حق شمس الدین

 

اجل شمس دین ، ای بچشم عنایت

شده حال آزادگان را ملاحظ

نه ایام را جز شعار تو زینت

نه اسلام را جز جوار تو حافظ

بر جود تو ما حضر جود حاتم

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۶۰ - هم در حق مجدالدین نجیب الملک یوسف

 

دیار بلخ چون مصرست خرم

بمجدالدین نجیب الملک یوسف

خداوندی ، مه خصمش را ز نیکی

نصیبی نیست جز رنج و تأسف

بزرگی را بجاه او تفاخر

[...]

وطواط
 
 
۱
۲
۳
۴
۵