گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱ - سپاس

 

ای بزرگی که ز شیرین سخنت

عقل از جام نکت می نوشید

بهتر از مدح تو کس ننویسد

خوشتر از لفظ تو کس ننیوشید

چاکر از دوری درگاه تو صدر

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲ - عذر تقصیر خدمت

 

ای کریمی که همای نظرت

بر ولی تو همایون آمد

از پی شرم سخای تو حباب

چون عرق بر رخ جیحون آمد

قبه هفتم با رفعت خویش

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳ - این قطعه از دیگری است در مدح جمال الدین

 

شعر مخدوم من جمال الدین

که چو گل بردم سحر گه بود

آنکه از ضبط یک دقیقه آن

عقل و ادراک نیک گمره بود

لفظ و معنیش چونگل دوروی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴ - جواب مجیر بیلقانی

 

هجو میگوئی ای مجیرک هان

تا ترا زین هجا بجان چه رسد

در صفاهان زبان نهادی باش

تا سرت را ازین زبان چه رسد

چند گوئی که در دقایق طبع

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵ - آری شود ولیک بخون جگر شود

 

ایخسروی که هر که کند بندگی تو

هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود

هر دم ببندگی تو این خیمه کبود

چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود

جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۶ - غم خان و مان

 

تا کی غم خان و مان و فرزند

چند انده نان و جامه تا چند

چندانکه درین جهانی ای شیخ

بر خویش گری و بر جهان خند

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷ - خوان از خون

 

خوان میفکند کنون مسلمانان

آن خواجه که سگ بر او شرف آرد

خوانی که ز خون آدمی باشد

افطار بدان کسی روا دارد؟

خود کس نرود و گر رود آنجا

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸ - کیفر مجیرالدین بیلقانی در هجای اصفهان

 

زاول که نفس ناطقه را از شعاع عقل

ایزد به لطف خویش و به رحمت بیافرید

پستان خویش در دهن شاعران نهاد

تا هر کسی به قدر فصاحت همی مکید

وز بهر اینکه دیرتر آمد مجیردین

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۹ - صائم الدهر

 

صائم الدهر اسبکی دارم

که بده روز روزه نگشاید

روز چون یوز خسته میخسبد

شب چو سگ پاس درهمی پاید

در رکوعست سال و مه لیکن

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۰ - خطاب بصدرالدین

 

ایا صدری که چرخ پیر چون تو

جوانی در همه معنی نیارد

فلک در خدمتت خم می پذیرد

جهان در طاعتت جان می سپارد

سپهر امروز در دیوان جودت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۱ - مولانا ترازوست

 

مرا گویند مولانا ترازویی‌ست کز عدلش

نه میل این یکی دارد نه قصد آن دگر دارد

درین شک نیست کو همچون ترازویی‌ست زین معنی

که میلش سوی آن باشد که او زر بیشتر دارد

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۲ - ترهات

 

دوستی در سمر کتابی داشت

پیش من صفحه ازان میخواند

که فلان شخص در فلان تاریخ

بیکی بیت بدره ها بفشاند

وان دگر پادشه بیک نکته

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۳ - عشوه و تمویه

 

از منت شرم نیامد که پس از چندین مدح

وعده های تو همه عشوه و تمویه بود

مردریگی که مرا خواهی دادن بدو سال

چند محتاج بترویح و بتوجیه بود

من خجل میشوم از هر که بخواند شعرم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۴ - فضل خواجه

 

ترا فضل بر دیگری بیش ازین نیست

که تو میدهی چیز و او می ستاند

چوندهی و نستاند آن فضل برخاست

تو اوئی و او تو چه رجحان بماند؟

طمع چون بریده شد از خیر خواجه

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۵ - عاقل

 

چرا باید که عاقل بهر روزی

بر هر ناسزا پرواز گیرد

ز شرکست اینکه مردم از پی رزق

کسی را با خدا انباز گیرد

چه ترسی زانکه خشنودی و خشمش

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۶ - خامه و خط

 

ای ز خورشید رای روشن تو

جوهر عقل کرده استمداد

وی ز نوک سیاه خامه تو

برده جان عطارد استعداد

خط تو و استقامت الفش

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۷ - خدمت رکن الدین

 

بخاک پای رکن الدین اگر چه

مرا پیوسته او بی برگ دارد

که عیشی کان نه اندر خدمت اوست

بذوق عقل طعم مرگ دارد

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۸ - قسم بمعبود

 

بمعبود بیچون که چون گفت کن

ز کتم عدم جان زمین بوس کرد

که بی طلعت تو درین چندگاه

همی بخت بد بر من افسوس کرد

دل ار شادیی داشت تلبیس بود

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۹ - تشریف

 

نشوم من ز تو خرسند بتحسینی و بس

که گر احسنت نگوئی تو چو تو صد گویند

تو مرا لایق این خدمت تشریفی ده

زانکه تحسین تهی ام دگران خود گویند

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۰ - برد نشابوری

 

بیکی برد اشارت کردم

سوی آنکس که چنونبود راد

دست بربر زد و پذرفت بطبع

آنچنان کز کرمش گشتم شاد

مدتی رفت و نکرد آنچه شنود

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۸
sunny dark_mode