گنجور

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۲۱ - تاریخ فوت

 

این جهان پیش راد مردِ حکیم

هست محنت فزایِ غم آباد

زن و مرد و شَه و گدا دارند

همه از دستِ این جهان فریاد

چَشمِ عِبرت گُشا ببین که چه سان

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۲۲ - ماده تاریخ مهمانی شاه در باغ امیرنظام (۱۳۰۷ هق)

 

خسرو تاج بخش ناصر دین

آن سرشته به عقل و دانش داد

آن که دست عطا و همت او

حاصل بحر و کان به باد بداد

بود سیم سفر که از تبریز

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۲۳ - حق استاد

 

گفت استاد مبر درس از یاد

یاد باد آنچه به من گفت استاد

یاد باد آن که مرا یاد آموخت

آدمی نان خورَد از دولت یاد

هیچ یادم نرود این معنی

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۲۴ - وفات شاه معزول

 

اگر شاه معزول رفت از جهان

ولی عهد منصوب پاینده باد

محمد علی میرزا گر بمرد

محمد حسن میرزا زنده باد

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۲۵ - ماکیان و شیر

 

در بُن یک بیشه ماکیانی هر روز

بیضه نهادی و بردی آن را یک کُرد

بس که ز راه آمد و ندید به جا تخم

خاطرش از دست برد کُرد بیازرد

بود در آن بیشه پادشاه یکی شیر

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۲۶ - بقای انسب

 

قصّه شنیدم که بوالعَلا به همه عمر

لَحم نخورد و ذَوات لَحم نیازرد

در مرض موت با اجازهٔ دستور

خادم او جوجه‌با به محضر او برد

خواجه چو آن طیر کشته دید برابر

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۲۷ - دوزخ

 

به قدر فهم تو کردند وصف دوزخ را

که مار هفت سر و عقرب دو سر دارد

خدای خواهد اگر بنده را عذاب کند

ز مار و عقرب و آتش گزنده‌تر دارد

از آن گروه چه خواهی که از هزار نفر

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۲۸

 

اسم گل پیش لبش بردن خطا باشد لب او

بهتر است گل یقین است این که گفت و گو ندارد

پیش روی چشم او گر لاله و نرگس بروید

لاله و نرگس یقیناً هیچ چشم و رو ندارد

از برای بوسه‌ای از روی او دل می‌شود خون

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۲۹ - جواب به حامی عارف

 

میم سپاسی کجاست تا که نگوید

عارف بیچاره دادخواه ندارد

میم سپاسی اگر قدم نهد پیش

جیم اساسی دگر پناه ندارد

هر که نگوید که عارف آدم خوبی است

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۰ - جنده بازی

 

هر کس که نمود جنده بازی

دائم به ذکر علیل باشد

سوزاک نمایدش بلاشک

گر دختر جبرئیل باشد

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۱ - درباره خلع احمد شاه و جانشینی پهلوی

 

خوب دانَد حسابِ خویش جهان

این مُحاسب بسی ذَکی باشد

احمد از تحت چون فرود آید

پهلوی جاش مُتَّکی باشد

به حساب جُمَل هم اَر شمَری

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۲ - وفات محمد علی شاه (۱۳۴۳ هق)

 

مخور غصّۀ بیش و کم در جهان

که تا بنگری بیش و کم فوت شد

چو بنشسته‌ای دم غنیمت شُمار

دَمادَم بده می که دم فوت شد

چه بس سست عنصر ز دنیا برفت

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۳ - جذبۀ شیرازیان

 

حضرت شوریده اوستاد سخن سنج

آن که همه چیز بهتر از همه داند

باد صبا گر گذر به پارس نُماید

شعر مرا از لحاظ او گذارند

بنده ندانیم که در کجا رَوَم آخِر

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۴ - مهر مادر

 

رنج کشد مادر از جفای پسر لیک

آنچه کشیدست هیچ رنج نداند

رنج پسر بیشتر کشد پدر، امّا

چون پسر آدم نشد ز خویش بِرانَد

مادر بیچاره هر چه طفل کند بد

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۵

 

ای راد خدیوِ عدل پرور بنگر

طفلی بودم آب به گوشم کردند

خُدّامِ درت مگر که سُنّی بودند

در قتل عمر سیاه پوشم کردند

با حکم ولی عهد خود انصاف بده

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۶ - تصویر زن

 

بر سردر کاروان سرایی

تصویر زنی به گچ کشیدند

ارباب عمایم این خبر را

از مخبر صادقی شنیدند

گفتند که وا شریعتا، خلق

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۷ - جواب وحید

 

ستوده طبع وحیدا رسید نامۀ تو

شد از رسیدنش این جان ناتوان خرسند

ز گفته های تو در وصف خویش خُرسندم

چنان که از کرم ابر، بوستان خرسند

نه من به تنها خرسند از آن شدم که شود

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۸ - بهشت و دوزخ

 

رسول دید که جمعی گسسته افسارند

به چاره خواست کِشان رِبقَه در رِقاب کند

بهشت و دوزخی آراست بهر بیم و اُمید

که دعوتِ همه بر مِنهَج صواب کند

من از جحیم نترسم از آن که بار خدای

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۹ - اشک شیخ

 

نَعوذُ بِاللَّه از آن قطره‌های دیدهٔ شیخ

چه خانه‌ها که از این آبِ کم خراب کند

شنیده‌ام که به دریای هند جانوری است

که کسب روزی با چشم اشک یاب کند

به ساحل آید و بی‌حس به روی خاک افتد

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۴۰ - هجو اسب

 

فرمان روای شرق که عمرش دراز باد

می خواست زحمت من درویش کم کند

از پیری و پیادگی و راه های دور

فرسوده دید و خواست که آسوده ام کند

اسبی کرم نمود که از رم به خاطرم

[...]

ایرج میرزا
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode