گنجور

 
ایرج میرزا

خسرو تاج بخش ناصر دین

آن سرشته به عقل و دانش داد

آن که دست عطا و همت او

حاصل بحر و کان به باد بداد

بود سیم سفر که از تبریز

شد به سوی فرنگ خسرو راد

بر به تبریز چون امیر نظام

باغ و کاخی نُموده بود آباد

در اِیاب و دِهاب مهمان شد

اندر آن باغ شاه با دلِ شاد

شه قدم چون نهاد در آن باغ

در دولت بد روی میر گشاد

زر و سیم زیاد بهر نثار

زیر پای ملک امیر نهاد

همۀ چاکران سلطان را

شال و اسل و طلا و نقره بداد

با دل شاد شاه از این کشور

به سوی پایتخت روی نهاد

سفر شه بنای باغ امیر

چون به یک سال اتفاق افتاد

بهر تاریخ سال ایرج گفت

«باغ میر اجل بُوَد آباد»