گنجور

 
ایرج میرزا

این جهان پیش راد مردِ حکیم

هست محنت فزایِ غم آباد

زن و مرد و شَه و گدا دارند

همه از دستِ این جهان فریاد

چَشمِ عِبرت گُشا ببین که چه سان

مَسنَدِ جَم بداد بر کَفِ باد

پیر زالی است نو عروس نُمای

کرده در زیرِ خاک بس داماد

همه ناکام از زمانه روند

هیچ کس نیست از جهان دل شاد

جامۀ مرگش آسمان دوزد

هر که اندر زمین ز مادر زاد

دخترِ خاک گت دخترِ شه

آن قمر طلعت فرشته نهاد

لقبش هم عزیز عُلیا بود

چون به عزت قدم به خُلد نهاد

بهر تاریخ فوتش ایرج گفت

جایش اندر بهشت ایزد داد

 
 
 
زبان با ترانه
رودکی

شاد زی با سیاه‌چشمان، شاد

که جهان نیست جز فسانه و باد

ز آمده شادمان بباید بود

وز گذشته نکرد باید یاد

من و آن جعدموی غالیه‌بوی

[...]

شهید بلخی

گر فراموش کرد خواجه مرا

خویشتن را به رقعه دادم یاد

کودک شیر‌خواره تا نگریست

مادر او را به مهر شیر نداد

فرخی سیستانی

هر که بود از یمین دولت شاد

دل بمهر جمال ملت داد

هر که او حق نعمتش بشناخت

میر مارا نوید خدمت داد

طاعت آن ملک بجا آورد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ابوالفضل بیهقی

پادشاهی برفت پاک سرشت‌

پادشاهی نشست حورنژاد

از برفته‌ همه جهان غمگین‌

وز نشسته‌ همه جهان دلشاد

گر چراغی ز پیشِ ما برداشت‌

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه