با تو گویم نکته ای در نقطه ای

وصف نقطه می کنم در نکته ای

از سه نقطه یک الف ظاهر شده

در حروف آن یک الف ناظر شده

نقطهٔ ذاتست اصل این عدد

[...]

روح اعظم صورت اسم اله

پرده دار حضرت آن پادشاه

آدم معنی است یعنی عقل کل

صورتش جام است و معنی عین گل

جزو کل از عقل کل حاصل بود

[...]

گر تو را دردیست رو درمان بجو

ور تو را سرّیست با مرشد بگو

گر نداری مرشدی جویاش باش

چون بدیدی گرد ِ خاک ِ پاش باش

دامن او را بگیر و بنده شو

[...]

گر به هستی آئی اینجا نیستی

کوش تا در راه هستی نیستی

نیستی و دم ز هستی می زنی

از منی بگذر اگر یار منی

ملک توحید از دوئی بر هم مزن

[...]

یارم اگر ز سرش نقابی بسته

بگشوده دو زلف و خوش حجابی بسته

در دیدهٔ ما خیال روی خوبش

نقشیست که بر عارض آبی بسته

غیب مطلق حضرتی از حضرتش

[...]

مظهر اعیان ما ارواح ما

مظهر ارواح ما اشباح ما

ظل اعیانند ارواح همه

ظل ارواحند اشباح همه

باز اعیان ظل اسماء حقند

[...]

عین ما از حب ذاتی فیض یافت

لاجرم از علم سوی عین یافت

عین اول صورت الله شد

ز آفتاب حضرتش چون ماه شد

اسم اعظم جامع ذات و صفات

[...]

هر یک از اسمای حق در علم او

صورتی دارد که باشد عین تو

نور هر عینی که می بیند بصر

وجه خاصی می نماید در نظر

جود او بخشید اسما را وجود

[...]

هر نفس جامی به رندی می دهند

هر دمی بزمی به جائی می نهند

راز پنهان آشکارا گفته اند

جملهٔ اسرار با ما گفته اند

یک وجود و صد هزاران آینه

[...]

از تعیُن اسم اعظم رو نمود

در حقیقت آن تعین اسم بود

بی تعین نه نشان و نام هم

بی تعین نه می است و جام هم

وحدت دانش تعین گفته اند

[...]

چیست انسان دیدهٔ بینا بود

جامع مجموعهٔ اسماء بود

مجمع الطاف اسرار اله

آن ایاز بندگی پادشاه

مخزن اسرار سبحانیست او

[...]

قطب عالم نقطهٔ پرگار روح

شیخ ما سرمایهٔ گنج فتوح

یک هویت دان و اسما بی شمار

یک هویت را به اسما می شمار

در هویت جمله اسماء هالکند

[...]

نقطه ای در دایره بنمود میم

میم این معنی طلب فرما ز جیم

لازم جیمست میم ای یار من

کی بود بی میم جیم ای یار من

عارفان دانند راز عارفان

[...]

بود ما از بود او پیدا شده

جمع گشته قطره و دریا شده

بر سر آبی و پنداری سراب

غرق آبی آب می جوئی ز آب

قطره و موج و حباب و بحر و جو

[...]

مجمع البحرین اگر جوئی دلست

جامع مجموع اگر گوئی دلست

دل بود خلوتسرای خاص او

هرچه می خواهی بیا از دل بجو

اوسع است از عرش اعظم عرش دل

[...]

گر بیابی عارفی صاحبدلی

خدمت او کن که گردی مقبلی

خدمت صاحبدلان می کن به جان

تا بیابی منصب اهل دلان

خدمت این طایفه مردانه کن

[...]

در خرابات مغان رندانه رو

خم می را نوش کن مستانه رو

در خرابات مغان رندی بجو

حال سرمستی ما با او بگو

دردمندی جوی و درمان را طلب

[...]

ابتدا کردم به نام آن یکی

در وجود آن یکی نبود شکی

یک وجود است و صفاتش بی شمار

آن یکی در هر یکی خوش می شمار

چشم احول گر دو بیند تو مبین

[...]

آفتابی در قمر پیدا شده

فتنهٔ دور قمر در وا شده

چیست عالم صورت اسمای او

صورت و معنی به هم باشد نکو

اسم او ذات و صفات او بود

[...]

شخص و سایه دو نماید در نظر

بگذر از سایه یکی را می نگر

مظهر و مظهر به نزد ما یکی است

آب این امواج و این دریا یکیست

ز اعتبار ما و تو باشد دوئی

[...]