میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۱ - استقبال از منوچهری
دلم ای دوست تو دانی که هوای تو کند
لب من خدمت خاک کف پای تو کند
رایگان مشکفروشی نکند هیچ کسی
ور کند هیچ کسی زلف دوتای تو کند
چه دعا کردی جانا؟ که چنین خوب شدی؟
[...]

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در لباس دین
ای صدرنشینان که همه مصدر دینید
«صدر» ار ز میان رفت، شما صدر نشینید
امروز نشینید و بر این مسند و فرداست:
کز ذیل گرفته، همه با صدر قرینید
عمر این دو سه روز است که هر روز به آن روز
[...]

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۳ - دزد پاتختی
هزار بار مرا، مرگ به از این سختی است
برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است!
گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مردم!
ز دست این همه جان کندن، این چه جان سختی است؟
رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردم
[...]

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۴ - دفاع از زرتشت
ای دختران ترک! خدا را، حیا کنید
باری در این معامله، شرم از خدا کنید!
یا رخ نهان کنید که دل نابرید یا
با عاشقان دلشده کمتر جفا کنید
یا وعده نادهید که با ما وفا کنید
[...]

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۵ - زبان سرخ
مگو که غنچه چرا چاکچاک و دل خون است؟
که این نمایشی از زخم قلب مجنون است!
نمونه دل آزادگان بود: گل سرخ
چو این «کلیشه » اوراق سرخ دل خون است
زبان عشقی شاگرد انقلاب است این
[...]

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۶ - جایزه (پری)
دلبرا! ای که ترا طبع سخنپرور من!
مهربان کرد که دستی بکشی بر سر من
سکه ای را که (پری) لطف نمودی برسید
ای پری روی و پری خوی و پری پیکر من
تو خودت نیز پری هستی و بهتر، زیرا
[...]

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۷ - خنده شاعر
من که خندم، نه بر اوضاع کنون میخندم
من بدین گنبد بیسقف و ستون میخندم
تو به فرمانده اوضاع کنون میخندی
من به فرماندهی کن فیکون میخندم
همه کس بر بشر بوقلمونی خندد
[...]

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۸ - عشق وطن
خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم
برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم
مرد آن بود که این کلهش بر سر است و، من:
[...]

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۹ - عشق و جنون
یاران عبث نصیحت بیحاصلم کنید
دیوانهام من عقل ندارم ولم کنید
ممنونِ این نَصایِحم اما من آنچنان
دیوانهای نیم که شما عاقلم کنید
مجنونم آنچنان که مجانین ز من رمند
[...]

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۳۰ - گل مولا
ای که هر خواسته دل، ز فلک میخواهی
آنقدر راضیای از خود که کتک میخواهی
من به جز تنبلی این را، چه بنامم؟ که تو، هی:
خفته هرروزه و روزی ز فلک میخواهی
ای که هرروزه حوالات تو در بانک خداست!
[...]

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۳۱ - ماه دندانطلا
هر مراد و آرزویی، کاندرون قلب ماست
دارویش اندر دهان آن مه دندانطلاست
من مریض عشقم ای جانان و با جان طالبم
آن لب و دندان که بر هر درد بیدرمان دواست
بوالعجب انگشتری تشکیل دادست آن دهان
[...]

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۳۲ - شراب مرگ
بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم
گرفته اشک ره دیدهام، چه کار کنم؟
بدین مشقت الا، زندگی نمیارزد
که من ز مرگ، همه عمر را فرار کنم
به جامی از می چرخ است مستی ای ساقی
[...]

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۳۳ - یکرنگی
با هر محیط، خویش، نه همرنگ میکنم
نی لحن خود، رهین هر آهنگ میکنم
مانم که تا بگردد همرنگ من محیط
آنگه ببین چه سان همه را رنگ میکنم
تا روز خوش گشاید: آغوش خود به من
[...]

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۳۴ - افطار عشق
دیده معطوف دهان غنچه دلدار کردم
روزهدار عشق بودم، من به هیچ افطار کردم
روبهرو کردم گل روی تو، با گل در گلستان
پیش چشم مردم گلزار، گل را خار کردم
شمع را گفتم تو را عیب، این که رازت بر زبان است
[...]

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴ - دو بیت از یک غزل
عشقی به خدا همان که می گفت: خدای:
از عشق وطن، سرشت آب و گل من
چون کالبدش ز پای تا سر دیدم
عشق همه چیز داشت: جز عشق وطن!

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۹ - شعر و شکر
عامیان شعر تو با شکر، برابر میکنند
عارفان زین وهم باطل، خاک بر سر میکنند
کارگاه قند نبود، آن دهان کآید برون
هر سخن، تشبیه آن بر قند و شکر میکنند
کارگاه قند از یک درش، قند ار میبرند
[...]
