گنجور

 
میرزاده عشقی

بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم

گرفته اشک ره دیده‌ام، چه کار کنم؟

بدین مشقت الا، زندگی نمی‌ارزد

که من ز مرگ، همه عمر را فرار کنم

به جامی از می چرخ است مستی ای ساقی

گرم که مست کنی، هستیم نثار کنم

شراب مرگ خورم بر سلامتی وطن

به جاست گر که بدین مستی افتخار کنم

چنان در آرزوی درک نیستی هستم

که گر اجل بکند همت، انتحار کنم

ز پیش آن که، اجل هستیم فدا سازد

چرا نه هستی خود را، فدای یار کنم

ز بس که صدمه هشیاری، از جهان دیدم

بدان شدم که دگر، مستی اختیار کنم

جنون که بر همه ننگ است، من به محضر دوست

قسم به عشق، بدین ننگ افتخار کنم

من این جنون چه کنم؟ یافتم ز پرتو عقل

چو فرط عقل جنون است من چه کار کنم؟

بگو به شیخ مکن عیبم این جنون عقل است

ترا نداده خدا عقل من چه کار کنم؟!

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

زبزرگوارا! من ترک مدح گفتن تو

اگر کنم نه ز تقصیر ، از اضطرار کنم

عطای شعر چو از تو جفا و جور بود

ضرورتست که خاموشی اختیار کنم

امامی هروی

نه رای آنکه بترک دیار و یار کنم

نه جای آنکه سر کویش اختیار کنم

نه روی آنکه تحمل کنم ببوی امید

نه روز آنکه شب وصل را شمار کنم

سزای من دلم از دیده در کنار نهاد

[...]

جامی

به عزم کعبه سفر گفتم اختیار کنم

بدین بهانه گذر بر دیار یار کنم

ولی چه سود که نگذاردم مدار سپهر

که بر مراد دل خویش هیچ کار کنم

صبا رساند غباری ز موکبش آن به

[...]

اهلی شیرازی

چو یار رخت سفر بست من چه کار کنم؟

وداع عمر کنم یا وداع یار کنم؟

تویی که می‌روی از چشم من چنین سرمست

منم که دوری ازین چشم پرخمار کنم

تو اختیار سفر کردی، از نظر رفتی

[...]

صائب تبریزی

چگونه توبه ز می موسوم بهار کنم

من آن نیم که پشیمانی اختیار کنم

خوش آن که روز شب خود ز روی یار کنم

شبی به روز در آن زلف مشکبار کنم

مروت است که بوسد لب تو ساغر و من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه