ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳
ای برادر بشنو از من پند اگر فرزانه ای
گوشه گیر از خلق و کنج عزلتی کن اختیار
زآن که با هرکس نشینی خواه نیک و خواه بد
یاز عشقش خسته گردی یا ز لطفش شرمسار
ور زتنهایی به تنگ آیی و گویی مشکل است
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴
خداوند کریمان باز خواهد
عطای خود ز مخلص زادهٔ خویش
نه او مهر و نه ماهم من ندانم
چرا میگیرد از من دادهٔ خویش
بلی او مهر و من ماهم، عجیب نیست
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵
عالم به غیب اگر نیست چون هر که را قرین شد
نشنیده زونویسد هرچش گذشت در دل
آب سیه برآرد و از قعر بحر تیره
در ثمین نماید چون آورد به ساحل
از ضعف میبرندش بر دوش و این عجب تر
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶
ای آن که ز ناله میکنی منع
زنهار مده دگر ملالم
انصاف نداری و مروّت
یا نیستت آگهی ز حالم
بلبل با گل نشسته ناله
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷
خداوند آگهی کایم به خدمت
از آن آیم که آن دیدار بینم
نه زان آیم که هم چون حلقه ی در
نشینم بر در و دیوار بینم
درین مجلس که صاحب مجلش را
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸
کارم چنان نبسته که روز وصال یار
باور کنم که دیده بر او باز کردهام
شاید خبر شود ز گرفتاری منش
عالم تمام محرم این راز کردهام
خواب آورد فسانه و من خواب بردهام
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹
هر پاره ای فتاده به جایی ز جور یار
چو لشگر شکسته دل پاره پاره ام
دل دامنم گرفت و ز غم شکوه می نمود
کو جای من گرفته و من برکناره ام
کاری نساخت زاری من پیش دشمنان
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰
ای که چرخت ندیده است نظیر
در سر چارسوی چار ارکان
تا تو دکان تازه بگشادی
عالم پیر تازه گشت و جوان
من اگر لب به وصف نگشادم
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱
گرز آن که دوش از سر غفلت به دقت خواب
سویت کشیده ام نه بوجه صواب پای
آورده ام حدیث غریبی که اعتراض
زین عذر تازه آورد اندر رکاب پای
تو قبله جهانی و رسم است این که خلق
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲
نظام دین و دینا قره العین رسول الله
که اندر رای رفعت آفتابی بود و گردونی
به صد افسون به دست آورده بودش عالم فانی
اجل ناگاه در خواب عدم کردش به افسونی
شدم در فکر تا گویم تاریخ فوتش را
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳
ای که هرگز نشود مست کسی
اگرش باده تو در جام کنی
تو بخیلی و منت گویم ابر
نه ازان روی که انعام کنی
بلکه زان روی که هرجا گذری
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴
شب و روزند انبای زمانه
بگویم کز چه معنی گر تو خواهی
بدین معنی که با هم در نفاقند
تمامی از رعیت تا سپاهی
به معنی در میانشان آن قدر بعد
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵
ای پسر گر هرزه خند و بی جا باشی چو گل
هرکجا هستی قرین آتش سوزان شوی
رو چو نرگس با حیا و سر به پیش افکنده باش
تا ز گلشن گر برون افتی به نرگس دان شوی
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶
گرچه مستی می کند از قید غم فارغ تو را
چون زحد بگذشت از دیوانگی بدتر شود
مست شو اما نه چندانی که باشی بی خبر
از سر خود گر چو نرگس آتشت بر سر شود
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۷
اهل دنیا سخت نا اهلند گفتم ترکشان
چند دلجویی کنم با خلق و بدخویی کشم
گرچه شیر نیست دنیا نیست نزد همتم
آن قدر شیرین که از بهرش ترش رویی کنم
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۸
شکل ماه نو بدیدم در میان کهکشان
گفتم این تیری بود یارب گذاران از هدف
یا جمال یوسف مصر ملاحت را چو دید
با ترنج مه زلیخای فلک ببرید کف
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹
شرط تأثیر ریاضت طینت پاک است و بس
گر نداری درد سر کمکش که نخلت بیبرست
چون بری در کوره گل از وی گلاب آید برون
ور گذاری خار بر آتش برش خاکسترست
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱
شعله ی شوق تو از پا ننشیند به عبث
هردمم غوطه دهد اشک به دریای دگر
هر زمان از طرفی جلوه کند زان هردم
همچو دیوانه فهم روی به صحرای دگر
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۲
وصل بیش از هجر جان سوزد نبینی عندلیب
در خزان خاموش باشد در بهار افغان کند
کم به بستان رو بهار آخر شد و نشگفت گل
غنچه از شرم تو گل را چند در زندان کند
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۳
چو بستم دیده دید از رخنه مژگان نظر رویش
چو آن مرغی که از چاک قفس بیند گلستان را
تمنای تو چاک سینه و داغ جگر خواهند
دوامی هست داغ سینه و چاک گریبان را