گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

ای که هرگز نشود مست کسی

اگرش باده تو در جام کنی

تو بخیلی و منت گویم ابر

نه ازان روی که انعام کنی

بلکه زان روی که هرجا گذری

روز روشن را چون شام کنی

به مثل گر شودت گریه هوس

اشک را جای دگر وام کنی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode