گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱

 

نیم بی‌تو دمی بی‌غم، کجایی؟

ندارم بی‌تو دل خرم، کجایی؟

به بویت زنده‌ام هر جا که هستی

به رویت آرزومندم، کجایی؟

نیایی نزد این رنجور یک دم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲

 

درین ره گر بترک خود بگویی

یقین گردد تو را کو تو، تو اویی

سر مویی ز تو، تا با تو باقی است

درین ره در نگنجی، گرچه مویی

کم خود گیر، تا جمله تو باشی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳

 

درین ره گر به ترک خود بگویی

ببینی کان چه می‌جویی خود اویی

تو جانی و چنان دانی که: جسمی

تو دریایی و پنداری که جویی

تویی در جمله عالم آشکارا

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴

 

گر از زلف پریشانت صبا بر هم زند مویی

برآید زان پریشانی هزار افغان ز هر سویی

به بوی زلف تو هر دم حیات تازه می‌یابم

وگر‌نه بی‌تو از عیشم نه رنگی مانْد و نه بویی

به یاد سرو بالایت روان در پای تو ریزم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵

 

نه از تو به من رسید بویی

نه وصل توام نمود رویی

اندیشهٔ هجر دردناکت

آویخته جان من به مویی

سودای تو در دلم فکنده

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل اول » بخش ۳ - غزل

 

بی جمال تو، ای جهان افروز

چشم عشاق تیره بیند روز

دل به ایوان عشق بار نیافت

تا بکلی ز خود نکرد بروز

در بیابان عشق ره نبرد

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل اول » بخش ۵ - غزل

 

دل من، چون به عشق مایل شد

عشق در گردنش حمایل شد

چون دل و عشق متفق گشتند

دل من عشق گشت و او دل شد

گاه بر رست چون نبات از گل

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دوم » بخش ۲ - غزل

 

ای ملامت کنان بی‌حاصل

سعی کمتر کنید در باطل

هستم آشفته بر رخی، که برو

شد پری واله و ملک مایل

هست وصف جمال و نعت لبش

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دوم » بخش ۴ - غزل

 

ای ز روی تو آفتاب خجل

وز لبت آب زندگی حاصل

عاشقان را خیال عارض تو

در شب تیره نور دیده و دل

زانکه روی تو را ز غایت لطف

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۲ - غزل

 

جنت قرب جای ایشان است

نور رضوان صفای ایشان است

جان من در هوای ایشان است

تن من خاک پای ایشان است

عقل کل هست گنگ و لایعقل

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۶ - غزل

 

هر دلی کان به عشق مایل نیست

حجرهٔ دیو دان، که آن دل نیست

زاغ، گو: بی‌خبر بمیر از عشق

که ز گل، عندلیب غافل نیست

دل بی‌عشق چشم بی‌نور است

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۳ - غزل

 

در هوای تو جان و تن بارست

جان فدا کرد عاشق و وارست

صید خود را چرا زنی تو به تیر؟

کو به دام تو خود گرفتار است

در هلاک دلم چه می‌کوشی؟

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۵ - غزل

 

تیری، ای دوست، برکش از ترکش

پس به آبروی چون کمان درکش

هان! دلم گر نشانه می‌خواهی

زدن از توست و از من آهی خوش

کی ز تیرت الم رسد؟ که مرا

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل ششم » بخش ۲ - غزل

 

دل و جانی است با من مشتاق

به تو نزدیک و تن اسیر فراق

روی زیبا ز من چرا پوشی؟

«این تحریمه علی‌العشاق»؟

تو طبیبی و ما چنین بیمار

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هفتم » بخش ۲ - غزل

 

گر ز شمعت چراغی افروزیم

خرمن خویش را بدان سوزیم

در غمت دود از آن به عرش رسد

آتشی کز درون برافروزیم

آفتاب جمال بر ما تاب

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۲ - غزل

 

ای شده چشم جان من به تو باز

از تو در دل نیاز و در جان آز

شب اندوه من نگردد روز

تا نبینم جمال روی تو باز

تو ز فارغی و ما داریم

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۵ - غزل

 

عاشقی ترک خواب و خور کرده

جای خود را ز گریه تر کرده

حیرت حسن دوست جانش را

از تن خویش بی‌خبر کرده

دایم اندر نماز و روزهٔ عشق

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل نهم » بخش ۲ - غزل

 

آشکارا نهان کنم تا چند؟

دوست می‌دارمت به بانگ بلند

دلم از جان خویش دست بشست

بعد از آن دیده بر رخ تو فکند

عاشقان تو نیک معذورند

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل نهم » بخش ۵ - غزل

 

نیست کاری به آنم و اینم

صنع پروردگار می‌بینم

حیرتم غالب است و دل واله

نیست پروای عقل، یا دینم

سخنی کز تو بشنود گوشم

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۲ - غزل

 

ای ربوده دلم به رعنایی

این چه لطف است و این چه زیبایی؟

بیم آن است کز غم عشقت

سر برآرد دلم به شیدایی

از جمالت خجل شود خورشید

[...]

عراقی
 
 
۱
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
sunny dark_mode