گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۳ - در هجو رشید وطواط

 

ای بلخیک سقط چه فرستی به شهر ما

چندین سقاطهٔ هوس افزای عقل کاه

آئی چو سیر کوبهٔ رازی به بانگ و نیست

جز بر دو گوپیازهٔ بلخیت دستگاه

دیگ هوس مپز که چو خوان مسیح هست

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۴

 

دیده از کار جهان دربسته به

راه همت زین و آن دربسته به

دوستان از هفت دشمن بدترند

هفت در بر دوستان دربسته به

دل گران بیماریی دارد ز غم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۵ - خاقانی برای دوستی اسب و این شعر را فرستاد

 

زهی عقد فرهنگیان را میانه

میان پیشت اصحاب فرهنگ بسته

علی رغم خورشید دست ضمیرت

حلی بر جبین شباهنگ بسته

چنان جادوی بخل را بسته جودت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۶

 

راز دارم مرا ز دست مده

بی‌خودان را به خودپرست مده

نجده ساز از دل شکسته‌دلان

این چنین نجده را شکست مده

شست تو همت است و صید تو مال

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۷

 

بر در خواجه از تظلم خلق

بشنو آن نالهٔ پراکنده

خواجه از باد تکیه‌گه کرده

بالش از بالش پر آکنده

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۸

 

زهر است مرا غذای هر روزه

زین کاسهٔ سرنگون پیروزه

وز دهر سیاه کاسه در کاسم

صد ساله غم است شرب یک روزه

دهر است کمینه کاسه گردانی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۹

 

هرچه امن و فراغت است و کفاف

یافت خاقانی از جهان هر سه

گرچه هر سه ورای مملکت است

صحت آمد ورای آن هر سه

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۰

 

ای چرخ لاجوردی بس بوالعجب نمائی

کآیینهٔ خسان را زنگارها زدائی

هر ساعتم به نوعی درد کهن فزائی

چون من ز دست رفتم انگشت بر که خائی؟

بر سختهٔ تمام تا چند بر گرائی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۱

 

تو همه کاخ طرب سازی و خاقانی را

در همه تبریز اندهکده‌ای بینم جای

او بدین یک درهٔ خویش تکلف نکند

تو بدین ششدرهٔ خویش تفاخر منمای

ماه در هفت فلک خانه یکی دارد و بس

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۲

 

پسر، خاندان را بود خانه‌دار

چو جان پدر شد به دیگر سرای

اگر شیر برجا نماند رواست

ولی عطسهٔ شیر ماند بجای

برون بیشه را شیر به میزبان

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۳

 

نیک مردی کجاست خاقانی

که در او درد مردمی یابی

نیست مرغی که حوصله‌ش به جهان

دانه پرورد مردمی یابی

خود جهان مخنث آن کس نیست

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۴ - در شکایت از روزگار

 

اهل دلی ز اهل روزگار نیابی

انس طلب چون کنی که یار نیابی

گر دگری ز اتفاق هم‌نفسی یافت

چون تو بجوئی به اختیار نیابی

خوش نفسی نیست بی‌گرانی کامروز

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۵

 

مدح کریمان کنم، چرا نکنم لیک

قدح لئیمان مرا شعار نیابی

در همه دیوان من دو هجو نبینی

در همه گلزار خلد خار نیابی

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۶

 

سر انگشت می‌رزد بی‌بی

بر من انگشت می‌گزد بی‌بی

نای را دشمن است و دف را دوست

بر ره دف همی وزد بی‌بی

از پی یک نشان دوم جامه

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۷

 

گر به دل آزاد بودمی چه غمستی

عقدهٔ سودا گشودمی چه غمستی

غم همه ز آن است کشنای نیازم

گر نه نیاز آزمودمی چه غمستی

گر به مشامی که بوی آز شنودم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۸

 

کوهکن در عشق شیرین غیرتی گر داشتی

نقش شیرین را به چشم دیگران نگذاشتی

بود بی‌غیرت که نقش یار را بر سنگ کند

ور به لوح سینه کندی صورتی پنداشتی

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۹

 

یک مشت خاکی ارچه دربند کاخ و کوخی

برگ از خدا طلب کن بگذار شاخ و شوخی

نیکوت داشت اول، نیکوت دارد آخر

این بیت معتقد ساز از قاضی تنوخی

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۰

 

گفتی که سپاس کس مبر بیش

کز دهر به بخت نیک زادی

آری منم از دعای پیران

خورده بر کشت‌زار شادی

باقی شدم از هدایت عم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۱ - شکرانهٔ صلت اسپهبد کیالواشیر

 

ای جهان داوری که دوران را

عهد نامهٔ بقا فرستادی

وی کیان گوهری که کیوان را

مدد از کبریا فرستادی

عزم را چند روزه ره به کمین

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۲

 

ابر دستا ز بحر جود مرا

عنبر در ثمن فرستادی

یمن و ترک هست شوم و به من

یمن فال یمن فرستادی

طغرلی و همای و بلبل را

[...]

خاقانی
 
 
۱
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
sunny dark_mode