حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹
رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکردصد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرددر سنگ خاره قطره باران اثر نکرد
یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دارکز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد
ماهی و مرغ دوش ز افغان من نخفتوان شوخ دیده بین که سر از […]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکردیاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یا بخت من طریق مروت فروگذاشتیا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنمچون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
شوخی مکن که مرغ دل بیقرار منسودای دام عاشقی از سر به درنکرد
هر کس که دید روی تو بوسید […]

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷
هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکردسر در میان مجلس عشاق برنکرد
برخط عشق ماه رخان چون قلم کسیننهاد سر که همچو قلم ترک سرنکرد
آنکس شکست قلب که بیمش ز جان نبودوان یافت زندگی که ز کشتن حذر نکرد
سر برنکرد پیش سرافکندگان عشقچون شمع هر که سرکشی از سر بدر نکرد
خون شد ز […]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶۴
خوش وقت قطره ای که زدریا سفر نکرد
آواره خویش را به هوای گهر نکرد
موجی ازین محیط سیه کاسه برنخاست
کز جلوه فریب مرا تشنه ترنکرد
مانند نخل موم نهال امید ما
در مغز خاک ریشه به ذوق ثمر نکرد
شد همچو تخم سوخته در خاک ناپدید
دلمرده ای که تربیت بال وپر نکرد
بر آب تلخ بحر کجا سایه افکند
ابری که […]

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵
بگذشت یار و سوی اسیران نظر نکرد
کردیم ناله در دل سختش اثر نکرد
خاک رهش شدیم که بوسیم پای او
از سرکشی و ناز بر آنجا گذر نکرد
ما را چه سود اشک چو سیم و رخ چو زر
چون هرگز التفات بدین سیم و زر نکرد
تا در رخش نظر نکنم هرگزم ندید
جایی که روی خویش به سوی دگر […]

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲
از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکردکز خجلت تو خاک مذلت به سر نکرد
برق اجل به خرمنی آتش نزد دلیلتا مشورت به خوی تو بیدادگر نکرد
چشمت ز گوشهای یزک غمزه سر ندادکز گوشه دگر سپه فتنه سر نکرد
در بزم کس نماند که پنهان ز دیگراناز نرگسش نشانه تیر نظر نکرد
تا مدعی ز ابروی او […]

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - صحبت نامردمان
افتاده ام به صحبت نامردمان حزین
دور زمانه ام، ستمی زبن بتر نکرد
وحشی غزال من، شده هم آخور خران
جوری به کس، زمانه ازبن بیشتر نکرد
گردن کشید، از قفسی عندلیب و گفت
آسوده بلبلی که سر از بیضه برنکرد

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
تا جام باده بر لب ساقی گذر نکرد
مِی خواره را ز راز نهان با خبر نکرد
پرهیز چون کنیم که پیکان غمزه ات
وقتی ز جان گذشت که دل را خبر نکرد
با آتشی که شمع به کانون سینه داشت
روشن نکرد محفل اگر ترک سَر نکرد
هرگز به دار ملک حقیقت نبرد راه
هر کو به شاهراه طریقت سفر نکرد
تا […]
