گنجور

 
اهلی شیرازی

سوز حدیث شمع زبان را خبر نکرد

حرف سر زبان بدل کی اثر نکرد

غوغای رستخیز برآید ز عاشقان

آن مست نازنین چه سر از خواب بر نکرد

طوبی که سرفرازی باغ بهشت یافت

هرگز ز شرم قامت او سربدر نکرد

کردم طمع بجرعه جامش قضا نهشت

آه از قضا که رحم بما آنقدر نکرد

زان آفتاب حسن مه بخت نو نشد

تاسوی من بگوشه چشمی نظر نکرد

عیبش مکن حسود اگر از رشک ما بمرد

در عمر خویش بهتر از این یک هنر نکرد

هرگز نکرد سوی من آن عشوه گر نگاه

کز عشوه رخنه دگرم در جگر نکرد

اهلی نظر نسبت به تیغ از جمال دوست

این شوخ دیده بین که ز کشتن حذر نکرد

 
 
 
خواجوی کرمانی

هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد

سر در میان مجلس عشّاق بر نکرد

بر خط عشق ماه رخان چو قلم کسی

ننهاد سر که همچو قلم ترک سر نکرد

آنکس شکست قلب که بیمش ز جان نبود

[...]

جهان ملک خاتون

دلبر برفت و بر دل تنگم نظر نکرد

وز آه سوزناک جهانی حذر نکرد

بگرفت اشک ما دو جهان سر به سر ولی

آن بی وفا ز لطف سوی ما گذر نکرد

آهم گذشت و بر فلک هفتمین رسید

[...]

حافظ

رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد

صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نَبُرد

در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد

یا رب تو آن جوانِ دلاور نگاه‌دار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
جامی

بگذشت یار و سوی اسیران نظر نکرد

کردیم ناله در دل سختش اثر نکرد

خاک رهش شدیم که بوسیم پای او

از سرکشی و ناز بر آنجا گذر نکرد

ما را چه سود اشک چو سیم و رخ چو زر

[...]

محتشم کاشانی

از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد

کز خجلت تو خاک مذلت به سر نکرد

برق اجل به خرمنی آتش نزد دلیل

تا مشورت به خوی تو بیدادگر نکرد

چشمت ز گوشه‌ای یزک غمزه سر نداد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه