منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۱ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
خواهم که بدانم من جانا که چه خوداری
تا از چه برآشوبی، یا از چه بیازاری
گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوشتر
صد کینه به دل گیری، صد اشک فروباری
بدخو نبدی چونین، بدخوت که کرد آخر
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۲
ای جُسته جفاکاری جَسته ز وفاداری
بنمای وفاداری بگذار جفاکاری
آشفتهام از عشقت بیهوده چرا شیبی
آزردهام از هجرت بیهوده چه آزاری
سیماست مرا در جسم از حسرت و غم خوردن
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - آغاز بداندیشی، فرجام گرفتاری
شاهی که بدو نازد شاهی به جهانداری
خواهند به نور از وی اجرام فلک یاری
فرخنده (منوچهر) آن کش دهر برد فرمان
دارد صفت یزدان در قصد نکوکاری
بدخواه ورا خویشی با محنت و درویشی
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۹
ترسا بچهای شنگی زین نادره دلداری
زین خوش نمکی شوخی، زین طرفه جگرخواری
از پستهٔ خندانش هرجا که شکر ریزی
در چاه زنخدانش هر جا که نگونساری
از هر سخن تلخش ره یافته بی دینی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۷
افتاد دل و جانم در فتنه طراری
سنگینک جنگینک سر بسته چو بیماری
آید سوی بیخوابی خواهد ز درش آبی
آب چه که میخواهد تا درفکند ناری
گوید که به اجرت ده این خانه مرا چندی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۵
امشب پریان را من تا روز به دلداری
در خوردن و شب گردی خواهم که کنم یاری
من شیوه پریان را آموختهام شبها
وقت حشرانگیزی در چالش و میخواری
جنی پنهان باشد در ستر و امان باشد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۶
نظاره چه میآیی در حلقه بیداری
گر سینه نپوشانی تیری بخوری کاری
در حلقه سر اندرکن دل را تو قویتر کن
شاهی است تو باور کن بر کرسی جباری
تا بازرهی زان دم تا مست شوی هر دم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۷
گر روی بگردانی تو پشت قوی داری
کان روی چو خورشیدت صد گون کندت یاری
من بیرخ چون ماهت گر روی به ماه آرم
مه بیتو ز من گیرد صد دوری و بیزاری
جان بیتو یتیم آمد مه بیتو دو نیم آمد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۸
ای جان و جهان آخر از روی نکوکاری
یک دم چه زیان دارد گر روی به ما آری
ای روی تو چون آتش وی بوی تو چون گل خَوش
یا رب که چه رو داری یا رب که چه بو داری
در پیش دو چشم من پیوسته خیال تو
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۹
ای بر سر بازارت صد خرقه به زناری
وز روی تو در عالم هر روی به دیواری
هر ذره ز خورشیدت گویای اناالحقی
هر گوشه چو منصوری آویخته بر داری
این طرفه که از یک خم هر یک ز میی مستند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰۰
گفتم که بجست آن مه از خانه چو عیاری
تشنیع زنان بودم بر عهد وفاداری
غماز غمت گفتا در خانه بجوی آخر
آن طره که دل دزدد ماننده طراری
در سوخته جان زن از آهن و از سنگش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰۷
قد اسکرنی ربی من قهوة مد راری
واستغرقنی الساقی من نائلهالجاری
یا قهوة اجلالی، یا دافع بلبالی
ما جئت هنا الا کی تکشف اسراری
قد کلفنی عشقی، الصبوة لا تشفی
[...]
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » نهم
خاموش شو و پس در، تو پردهٔ اسراری
زیرا که سزد ما را جباری و ستاری
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰
ترسا بچهای ناگه بر کف می گلناری
از صومعه باز آمد سرمست به عیاری
بنشست چو عیاران آن مونس غمخواران
از پسته خندان کرد آغاز شکر باری
افتاد ز عشق او در صومعه غوغایی
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲
معذورم اگر ورزم سودای چنین یاری
ای چشم ملامتگر بنگر به رخش باری
خامی که بدین صورت در کار نمیآید
او را نتوان گفتن جز صورت دیواری
گرد شکرت گردم کز وی مگسی رانم
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۶
گر طاقت ما داری در مستی و هشیاری
ورنه سر خود گیری به زان که دل آزاری
هر چیز که دانستی هر چیز که ورزیدی
زان ها همه بازآیی وان ها همه بگذاری
دم دم دلِ مُشتاقان افتد به دگر جایی
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۳
ای بلبل جانم (را) از روی تو گلزاری
رنگیست ز روی تو با هر گل رخساری
از دیدن ماه و خور عار آیدت ای دلبر
گر بهر تماشا را در خود نگری باری
بی معنی عشق تو جان در بدن خاکی
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱
ای بر دل پردردم هردم ز تو آزاری
کی بود و کجا باشد مثل تو دل آزاری
ای جور و جفا کارت، تا کی کشم آزارت
جز جور و جفا با من، هرگز نکنی کاری
ریزی به جفا خونم، آنگاه کنی پرسش
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۳
عشق تو دل هرکس بسته است بیک کاری
هر طالب سودی را برده است ببازاری
اینجمع سحرخیزان زو شیفتهٔ مسجد
منصور اناالحق گوی آویخته برداری
در هر سر از او شوری در هر دل از او نوری
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۱
ای سعی نگون، زین دشت، در سر چه هوا داری
کز یک دو تپش با خاک چون آبله همواری
صد عشق و هوس داریم، صد دام و قفس داریم
تا نیم نفس داریم کم نیست گرفتاری
پوشیدن اسرارست ای شخص حباب اینجا
[...]