ای جُسته جفاکاری جَسته ز وفاداری
بنمای وفاداری بگذار جفاکاری
آشفتهام از عشقت بیهوده چرا شیبی
آزردهام از هجرت بیهوده چه آزاری
سیماست مرا در جسم از حسرت و غم خوردن
مشک است تورا در زلف از کَشّی و عیاری
ما هر دو حریفانیم از صنعتِ باریدن
من سیم همی بارم تو مشک همی باری
ای روی تو با خوبی وی خوی تو با زشتی
کردار چنین داری گفتار چنان داری
گفتار تو پنداری دارد صفت از رویت
دارد نسب از خویت کردار تو پنداری
در عشق تو ای دلبر تا چند خورم حسرت
در هجر تو ای کودک تا چند کشم خواری
من جنگ تو را یکسر آرام دل انگارم
تو صلح مرا یکسر تیمار دل انگاری
جویم به تو نزدیکی در حضرت و در غیبت
جویی تو ز من دوری در مستی و هشیاری
یک بارگی از عاشق دوری نتوان جستن
لنگی نتوان بردن ای دوست به رهواری
گر نیست مرا یاری از تو صنما شاید
در خدمت سلطان هست از بخت مرا یاری
شاهنشه دینپرور سلطان بلنداختر
شاهی که زجباران بستد همه جباری
شاهی که شد از عدلش پیدا همه عالم را
آثار جوانمردی اسباب نکوکاری
شد چشم مسلمانی از طلعت او روشن
شد کار مسلمانی از دولت او کاری
هر کس که بدش خواهد، مقهور شود والله
از آفت بدبختی وز محنت بیماری
عمر همه مکاران زو شد چو تن بیجان
روز همه غداران زو شد چو شب تاری
حکمی است روان او را بختی است جوان او را
با او نتوان کردن مَکّاری و غَدّاری
تا ملک جهان باشد باد این ملک عادل
خورشید جهانداران بر تخت جهانداری
آسوده نکوخواهش در نعمت و آسانی
فرسوده بداندیشش در سختی و دشواری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواهم که بدانم من جانا که چه خوداری
تا از چه برآشوبی، یا از چه بیازاری
گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوشتر
صد کینه به دل گیری، صد اشک فروباری
بدخو نبدی چونین، بدخوت که کرد آخر
[...]
شاهی که بدو نازد شاهی به جهانداری
خواهند به نور از وی اجرام فلک یاری
فرخنده (منوچهر) آن کش دهر برد فرمان
دارد صفت یزدان در قصد نکوکاری
بدخواه ورا خویشی با محنت و درویشی
[...]
ترسا بچهای شنگی زین نادره دلداری
زین خوش نمکی شوخی، زین طرفه جگرخواری
از پستهٔ خندانش هرجا که شکر ریزی
در چاه زنخدانش هر جا که نگونساری
از هر سخن تلخش ره یافته بی دینی
[...]
افتاد دل و جانم در فتنه طراری
سنگینک جنگینک سر بسته چو بیماری
آید سوی بیخوابی خواهد ز درش آبی
آب چه که میخواهد تا درفکند ناری
گوید که به اجرت ده این خانه مرا چندی
[...]
ترسا بچهای ناگه بر کف می گلناری
از صومعه باز آمد سرمست به عیاری
بنشست چو عیاران آن مونس غمخواران
از پسته خندان کرد آغاز شکر باری
افتاد ز عشق او در صومعه غوغایی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.