خواهم که بدانم من جانا که چه خوداری
تا از چه برآشوبی، یا از چه بیازاری
گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوشتر
صد کینه به دل گیری، صد اشک فروباری
بدخو نبدی چونین، بدخوت که کرد آخر
بدخوتر ازین خواهی گشتن سرآن داری؟
بدخو نشدستی تو، گر زانکه نکردیمان
با خوی بد از اول چندانت خریداری
خدمت نکنی ما را، وز ما طلبی خدمت
یاری نکنی ما را، وز ما طلبی یاری
نازی تو کنی برما، وز ما نکشی نازی
خواری تو کنی برما، وز ما نبری خواری
رو رو که بیکباره چونین نتوان بودن
لنگی نتوان بردن، ای دوست به رهواری
یا دوستی صادق، یا دشمنی ظاهر
یا یکسره پیوستن، یا یکسره بیزاری
من دشمنیت جانا، بر دوستی انگارم
تو دوستیم جانا بر دشمنی انگاری
نیکوست به چشم من در پیری و برنایی
خوبست به طبع من در خوابی و بیداری
جنگی که تو آغازی، صلحی که تو پیوندی
شوری که تو انگیزی، عذری که تو پیش آری
عیشیست مرا با تو، چونانکه نیندیشی
حالیست مرا با تو، چونانکه نپنداری
عیشم بود با تو، در غیبت و در حضرت
حالیم بود با تو در مستی و هشیاری
من عمر تو در شادی با عمر شه عالم
پیوسته به هم خواهم چون روز و شب تاری
هر کو به شبی صدره، عمرش نه همیخواهد
بیشک به بر ایزد باشدش گرفتاری
یارب ! بدهی او را در دولت و در نعمت
عمری به جهانداری، عزی به جهانخواری
چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی
چون ریگ روان جیشی در پری و بسیاری
چون قوت این سلطان وین دولت و این همت
وین مخبر کرداری وین منظر دیداری
بیش از همه شاهانست در ماضی و مستقبل
بیش از همه شیرانست در شیری و درشاری
لابد بودش عمری، افزون ز همه شاهان
از اول و از آخر، از نافع و از ضاری
شاهی که نشد معروف، الا به جوانمردی
الا به نکونامی، الا به نکوکاری
هشتاد و دو شیر نر کشتهست به تنهایی
هفتاد و دو من گرزی کردهست ز جباری
دادهست بدو ایزد خلق همه عالم را
و ایزد نکند هرگز برخلق ستمکاری
تا میر به بلخ آمد با آلت و با عدت
بیمار شده ملکت برخاست ز بیماری
بیمار بد این ملکت زو دور طبیب او
آشفته شده طبعش، هم مائی و هم ناری
اکنون که طبیب آمد نزدیک به بالینش
بهتر شودش درد و کمتر شودش زاری
بیمار کجا گردد از قوت او ساقط
دانی که به یک ساعت کارش نشود کاری
یک هفته زمان باید، لا بلکه دو سه هفته
تا دور توان کردن، زو سختی و دشواری
بر وی نتوان کردن تعجیل به به کردن
تعجیل به طب اندر باشد ز سبکساری
آهستگیی باید آنجا و مدارایی
صد گونه عمل کردن، صدگونه هشیواری
ای میر جهان، ایزد بسپرد به تو کیهان
کیهان به ستمکاران دانم که بنسپاری
این ملکت مشرق را وین ملکت مغرب را
آری تو سزاواری، آری تو سزاواری
شغل همه برسنجی، داد همه بستانی
کار همه دریابی، حق همه بگزاری
از لشکر و جز لشکر، از رعیت و جز رعیت
مختار تویی بالله، بالله که تو مختاری
بانگ صلوات خلق از دور پدید آید
کز دور پدید آید از پیل تو عماری
نیک و بد این عالم پیش و پس کار او
زودا که تو دریابی، زودا که تو بنگاری
خشتی که ز دیواری بردند به بیدادی
شاخی که ز گلزاری کندند به غداری
این را عوضش خشتی از مشک و ززر سازی
وان را بدلش شاخی از در و گهر کاری
دولت به رکوع آید، آنجا که تو بنشینی
نصرت به سجود آید، آنجا که تو بگذاری
در ظاهر و در باطن پشت تو بود دولت
در عاجل و در آجل یار تو بود باری
چیزیکه تو پنداری در غربت و در حضرت
کاری که تواندیشی از کژی و همواری
نیکوتر از آن باشد بالله که تو اندیشی
آسانتر از آن باشد حقا که تو پنداری
تا باغ پدید آرد برگ گل مینایی
تا ابر فرو بارد ثاد و نم آذاری
بر خوردن تو باشد: از دولت و از نعمت
از مجلس شاهانه، وز لعبت فرخاری
از جام می روشن وز زیر و بم مطرب
از دیبه قرقوبی وز نافهٔ تاتاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به تأملات عمیق در مورد رابطهاش با محبوبش میپردازد. او از شفافیت و صداقت در دوستی و محبت صحبت میکند و به تضاد بین دوست واقعی و دشمن نقش میپردازد. او احساس میکند که محبتاش به محبوب در تضاد با رفتار اوست و این موضوع او را نگران کرده است. همچنین، شاعر به قدرت و حکمرانی و لزوم انصاف در رهبری اشاره میکند و دعا میکند که رهبر جوابگو و عادل باشد. نهایتاً، شعری به زیباییهای عشق و زندگی و نیز نقش مهم فرد در جامعه و تأثیرگذاری او بر جهان اشاره دارد.
هوش مصنوعی: میخواهم بدانم، ای محبوب، که چه چیزی باعث شده تا اینگونه خود را نگه داری، یا از چه چیزی ناراحت و نگران هستی.
هوش مصنوعی: اگر با تو سخنی بگویم، از شیرینی آن سخن لذت میبرم، اما تو در دل خود کینهای نگه میداری و اشکهای زیادی میریزی.
هوش مصنوعی: اگر انسانی بدخلق و بدرفتار باشی، پس از این چه بر سر خودت خواهد آمد؟ آیا نمیدانی که از این بدتر هم خواهی شد؟
هوش مصنوعی: تو بدخو نبودی، اگر از ابتدا با رفتارت ما را از خود نمیراندی و با صفات زشتت مانع نمیشدی.
هوش مصنوعی: اگر به ما خدمت نرسانی و از ما کمک بخواهی، این درخواست را برآورده نمیکنیم.
هوش مصنوعی: اگر تو با زیبایی و دلربایی خود بر ما ناز کنی و از ما دلگیر نشوی، ما هم از زیبایی و محبت تو کوتاه نخواهیم آمد.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، به یاد داشته باش که نمیتوان یکباره به چیزی دست یافت یا آن را به دست آورد. باید با صبر و تدبیر پیش بروی.
هوش مصنوعی: یا باید دوستی واقعی داشته باشی، یا دشمنی را به وضوح نشان دهی؛ یا کاملاً به دیگران نزدیک شوی، یا به طور کامل از آنها فاصله بگیری.
هوش مصنوعی: من در دشمنیات، احساس دوستی میکنم و تو در دوستیات، به نظر میرسد که دشمنی میکنی.
هوش مصنوعی: در دوران پیری، چیزهایی که خوشایند است به نظرم زیبا به نظر میرسد و در حالت خواب و بیداری، آنچه که به دل من مینشیند، لذتبخش است.
هوش مصنوعی: جنگی که تو شروع کردهای، صلحی که تو برقرار میسازی، هیجانی که تو ایجاد میکنی و بهانهای که تو مطرح میکنی.
هوش مصنوعی: زندگی با تو برای من لذتبخش است، بدون اینکه به اندیشههایت توجه کنی. حال و روز من با تو اینگونه است که بدون اینکه چیزی را پیشبینی کنی، احساس خوبی دارم.
هوش مصنوعی: زندگی من با تو بود، چه در دوری چه در نزدیکی، حال من با تو خوب بوده است، چه در حالت مستی چه در حالت هوشیاری.
هوش مصنوعی: من زندگیام را در شادی و خوشی با عمر تو گره میزنم، مانند پیوستگی روز و شب که همیشه با هم هستند.
هوش مصنوعی: هرکس که در شبی بدخواهان را به دلش حمل کند و احساس کینه و ناراحتی داشته باشد، به یقین عمرش طولانی نخواهد بود و در زندگیاش با مشکلات و گرفتاریها مواجه خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای خدا! به او در زندگی خوشی و نعمت، عمری طولانی و سلطنت عطا کن، تا در دنیا با عزت و راحت زندگی کند.
هوش مصنوعی: زندگی مانند شهد و شکر شیرین و خوش است، اما مانند ریگ در دشت نیز میتواند به سرعت از دست برود و ناپایدار باشد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و سلطنت یک پادشاه اشاره دارد. شاعر به تأثیرات مثبت و بزرگی که این پادشاه به جامعه و مردم خود بخشیده، اشاره میکند. او از ویژگیهای برجسته پادشاه سخن میگوید که باعث شده است موقعیت و اقتدار او در دلها و چشمها نمود پیدا کند.
هوش مصنوعی: او در گذشته و آینده، از همه پادشاهان برتر است و در شجاعت و دلیری، از تمام شیران بالاتر است.
هوش مصنوعی: مسلم است که او عمری داشته که از تمامی پادشاهان گذشته و آینده بیشتر بوده است، و از نفعدهندگان و زیانآوران نیز برتر بوده است.
هوش مصنوعی: شاهی که به یاد سپرده نشده و سرشناسی نیافته، جز به خاطر شجاعت، نیکنامی و کارهای نیکش نیست.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فردی قوی و شجاع به تنهایی توانسته است با قدرت و اراده خود، تعداد زیادی از دشمنان را شکست دهد. او مانند یک شیر نر که به تنهایی میجنگد، با قدرتی فوقالعاده و گریزی که از عظمت و جبروت برخوردار است، توانسته بر مشکلات و چالشها فائق آید.
هوش مصنوعی: خداوند به انسانها همه نعمتها و امکانات لازم را بخشیده است و هیچگاه بر آنان ظلم نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که وزیر به بلخ رسید و تمام تجهیزات و امکانات را همراه داشت، به دلیل بیماری کشور، اوضاع کشور رو به بهبودی گذاشت.
هوش مصنوعی: بیماری این سرزمین به دور از درمانگر خود، حالش به هم ریخته و دچار سردرگمی شده است، هم جنبههای خوب دارد و هم جنبههای بد.
هوش مصنوعی: اکنون که پزشک نزد بیمار آمده، حال او بهتر میشود و دردش کاهش مییابد و ناله و فریادش کم میشود.
هوش مصنوعی: اگر آدمی بیمار باشد، نمیداند که قدرت و توانایی او چقدر میتواند تأثیرگذار باشد. برای او ممکن است با یک ساعت کار کردن، همه چیز به حالت عادی برگردد و بهبودی پیدا کند.
هوش مصنوعی: برای رفع دشواری و سختیهایی که وجود دارد، به حدود یک هفته یا حتی دو تا سه هفته زمان نیاز است.
هوش مصنوعی: تلاش برای تسریع در بهبود حال بیمار بیفایده است و این سرعت عمل ناشی از عجله و بیدقتی میتواند آسیبزننده باشد.
هوش مصنوعی: باید در آنجا با احتیاط و آرامش رفتار کرد و به شیوههای مختلف و با دقت بسیار عمل نمود.
هوش مصنوعی: ای سرور دنیا، خدای بزرگ به تو فرمانروایی زمین و آسمان را سپرده است، اما میدانم که این قدرت را به ستمکاران واگذار خواهی کرد.
هوش مصنوعی: این سرزمین شرق و این سرزمین غرب، شایستگی تو را نشان میدهند، واقعاً تو شایستهاش هستی.
هوش مصنوعی: هر کاری را به دقت سنجش کن، حق و حقوق همه را رعایت کن و درک درستی از وظایف داشته باش.
هوش مصنوعی: تو از میان تمام سپاهیان و رعیت، خودمختاری و برترینی؛ به خدا قسم که تو در تعیین سرنوشت خود مختاری.
هوش مصنوعی: صدای صلوات مردم از دور شنیده میشود. این صدا از دور دلنشین و باشکوه است و نشاندهندهی بزرگی و عظمت توست.
هوش مصنوعی: در این دنیا، خوب و بد هر چیزی به خاطر کارهای خداست. کاش تو بتوانی این را درک کنی و زودتر به آن پی ببری.
هوش مصنوعی: اگر تکهای از دیوار را به ناحق برداشتند و یا شاخهای از گلستان را بدون اجازه قطع کردند، این کارها نشاندهندهی بیعدالتی و نیرنگ است.
هوش مصنوعی: این شعر به تفاوتهای ظاهری و باطنی اشیا اشاره دارد. در آن به این نکته پرداخته میشود که اگر یک شیء را با چیزی دیگر عوض کنید، هر کدام ویژگیها و زیباییهای خاص خود را دارند. یعنی میتوان از یک چیز معمولی و ساده، چیزی زیبا و باارزش درست کرد و برعکس. در واقع، این شعر به زیبایی و ارزش واقعی اشیا در مقایسه با ظواهرشان میپردازد.
هوش مصنوعی: خوشبختی و کامیابی در جایی به دست میآید که تو حضور داشته باشی و در آن مکان، یاری و کمک به زمین میافتد زمانی که تو اجازه بدهی.
هوش مصنوعی: در نما و باطن، همیشه پشتیبانی و کمک تو بود، هم در دنیا و هم در آخرت.
هوش مصنوعی: چیزی که در دوری و غیبت بهنظر میرسد، ممکن است در حقیقت واقعیتی کاملاً متفاوت باشد و تو خود را از آن بیخبر کنی.
هوش مصنوعی: بهتر از آنچه که تو فکر میکنی، وجود دارد و حقیقتاً، آسانتر از آن چیزی است که تو در ذهن داری.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا زمانی که باران، ریزش و نرمی خود را بر زمین نبارد، گلهای زیبا در باغ نمیروند و نمیشکفند. به عبارتی، برای پدید آمدن زیباییها و شکوفاییها نیاز به بارش و لطافت طبیعی است.
هوش مصنوعی: برخورد تو به معنی بهرهمندی از نعمتها و خوشیهاست، شامل ثروت، خدمتی در دربار شاه و لذت از زیبایی و جوانی است.
هوش مصنوعی: از لیوان شراب زلال و صدای ساز و آواز مطرب، از پارچههای نرم و رنگی و بوی خوش عطرهای تاتاری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جُسته جفاکاری جَسته ز وفاداری
بنمای وفاداری بگذار جفاکاری
آشفتهام از عشقت بیهوده چرا شیبی
آزردهام از هجرت بیهوده چه آزاری
سیماست مرا در جسم از حسرت و غم خوردن
[...]
شاهی که بدو نازد شاهی به جهانداری
خواهند به نور از وی اجرام فلک یاری
فرخنده (منوچهر) آن کش دهر برد فرمان
دارد صفت یزدان در قصد نکوکاری
بدخواه ورا خویشی با محنت و درویشی
[...]
ترسا بچهای شنگی زین نادره دلداری
زین خوش نمکی شوخی، زین طرفه جگرخواری
از پستهٔ خندانش هرجا که شکر ریزی
در چاه زنخدانش هر جا که نگونساری
از هر سخن تلخش ره یافته بی دینی
[...]
افتاد دل و جانم در فتنه طراری
سنگینک جنگینک سر بسته چو بیماری
آید سوی بیخوابی خواهد ز درش آبی
آب چه که میخواهد تا درفکند ناری
گوید که به اجرت ده این خانه مرا چندی
[...]
ترسا بچهای ناگه بر کف می گلناری
از صومعه باز آمد سرمست به عیاری
بنشست چو عیاران آن مونس غمخواران
از پسته خندان کرد آغاز شکر باری
افتاد ز عشق او در صومعه غوغایی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.