گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹ - فی المدیحه

 

ایکام دل دوست و بلای دل دشمن

روزه شد و دیمه شد و عید آمد و بهمن

رسم اندر پیغمبر و بهمن تو بجای آر

هم سیرت پیغمبر و هم سیرت بهمن

بر سیرت آن هستی و بر کرده او نیز

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۲ - فی المدیحه

 

تا باد گذر کرد بگلزار و ببستان

از نافه تبت شده بستان چو شبستان

از بید همه باغ پر از شیشه میناست

وز لاله همه دشت پر از حقه مرجان

آن شیشه پر از غالیه وان حقه پر از مشگ

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۳ - در مدح میر ابونصر مملان

 

شد برگ رزان زرد ز آذر مه و آبان

شد آب رزان سرخ چو بیجاده تابان

دیدار رزان زرد شد و آب رزان سرخ

حکمی که خداوند کند هست صواب آن

گر آب ببرد از گل و گلزار مه مهر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۴ - فی المدیحه

 

ای روی تو از چشمه خورشید سما به

در روی زمین یار نیابی تو ز ما به

بی مهر و هوای تو دل خویش نخواهم

گر زو چو هوا گشت تن من ز هوا به

مهر تو تهی کرد دل ریش من از درد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۱ - در مدح امیر جوانشیر

 

ای آنکه تو بر ساعد اقبال سواری

ای آنکه تو بر مرکب فرهنگ سواری

آرام دل شهری و کام دل شاهی

خورشید بزرگانی و امید تباری

نام تو جوانشیر نه بیهوده نهادند

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۴ - در مدح امیر جوانشیر

 

روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی

ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی

زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی

جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی

گاه این زبر سیم کند غالیه سائی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

ای مایه شده دیدن تو روزبهی را

بایسته و شایسته بهی را و شهی را

از زر و درم کرده تهی گنج ملا را

وز مدح و ثنا گرده ملا گنج تهی را

شمشیر تو و کلک تو در مجلس و میدان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲

 

تا ماه مرا رفتن با خیل و سپاه است

هر روز مرا دل بره و دیده براه است

پر گرد سپاه است دو رخسار من از غم

تا بر گل رخساره او گرد سپاه است

چون زلف درازش غم هجرانش دراز است

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸

 

اسب طرب و عیش تو ای شاه بزین باد

جان و تن خصمان تو پیوسته بزین باد

خورشید زمینی و خداوند زمانی

از جور زمان دشمن تو زیر زمین باد

از هیبت تو پشت مخالف چو کمانست

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰

 

ماهی دل من بر دو دل خویش بمن داد

من هستم از او خرم و او هست ز من شاد

بی من نکند شادی و بی من نخورد می

همواره چنان بوده و پیوسته چنین باد

با ناله و فریادم و با خواهش و کاهش

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۲

 

بر سبزه همی آب روان آب دواند

وز شاخ همی باد خزان برگ فشاند

این هیچ کس از آئینه چین نشناسد

وان هیچ کس از زر ورق باز نداند

همچون تن دل رفته ز تیمار جدائی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۷

 

آن را که همی جست و دلم بخت بمن داد

اکنون بستاند دلم از ناز و طرب داد

از بخت بد آزادم و از یار بشادی

شاد است بمن همچو من آن ماه پریزاد

گر شادم از آن یار وفادار عجب نیست

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۹

 

هرگه که مرا ز آمدن تو خبر آید

از جان و دلم انده دیرینه برآید

بسیار عنا دیدم در کان گهر من

از بخت همی کانم نزد گهر آید

هر روز من از آمدنت شاد کنم دل

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۱

 

ای آنکه همیشه دل تو رادی جوید

طبع تو همه گرد در رادی پوید

چون ماه سخای تو همه جای بتابد

چون مشک عطای تو بهر جای ببوید

از سنگ بنام تو همی سوری خیزد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۱

 

برخیز و بمیخانه خرام ای بت کشمیر

می خور که بمی گردد اندوه جوان پیر

آن ناقد هر گوهر و آن کاشف هر راز

کز رطل همی خندد چون برق بشبگیر

گر بوی بسنگ آرد سنبل دمد از سنگ

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۵

 

ای بسته جفا با دل و گشته ز وفا دور

کرده دل من زار بقول و سخن زور

قول تو نوازم چو مرا دارد غمگین

فعل تو مرا همچو ترا دارد رنجور

گفتم بنهم بر دگری نام تو آخر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۹

 

دلشاد نشستم بمقام پدر خویش

برغم نکند سرد دلم رهگذر خویش

کز هر چه بگیتی خبر هست بجستم

بسیار ندارم ز بزرگی گهر خویش

گه بوسه ستانم ز عقیقی شکر دوست

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۶

 

هرگه که من از طلعت تو دور بمانم

چون ماه ز روی خور بی نور بمانم

سور همه گیتی بمی سوری باشد

ترسم که من ای سید بی سور بمانم

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۰

 

از دوست بمن دوش نشان آمد و پیغام

پیغام دل افروز و نشانهای غم انجام

از حسرت هجرانش بودم چو مه نو

از شادی پیغامش گشتم چو مه تام

هم وعده چنانست که یابد دل ازو باز

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۷

 

آن کس که بیک چشم زدن برد دل من

زد آتش افروخته در آب و گل من

هرگز نکند سوی من خسته نگاهی

از آنکه نخواهد که شود شاد دل من

قطران تبریزی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۲۷۶
sunny dark_mode