گنجور

 
قطران تبریزی

از دوست بمن دوش نشان آمد و پیغام

پیغام دل افروز و نشانهای غم انجام

از حسرت هجرانش بودم چو مه نو

از شادی پیغامش گشتم چو مه تام

هم وعده چنانست که یابد دل ازو باز

هم وعده چنانست که یابد دل ازو کام

آرام و نشاط از دل ما پاک برفتست

تا رفته ز نزدیک من آن ماه دلارام

یارب بسلامت برسان سوی من او را

با شادی و خویشتن بشهر آر بهنگام

گر زآن لب و آن روی نیابیم گل و مل

ما نیز نجوئیم گل از باغ و مل از جام

وام است ترا بر تن من خواسته و دل

وز تو بستانم بمراد دل خود وام

اندیشه بسی دارم و نگویم

زیرا که کسی نیست چاره جویم

کوشم که یکی دوستار یابم

تا جان و دل از غم بدو بشویم

کس را بجهان مهربان نبینم

پس راز دل خویش با که گویم

با هر که بگویم نهفته رازی

پیدا کند از شهر گفتگویم

زاندیشه وا ندوه دل فکارم

وز حسرت و تیمار زرد رویم

آرام همی جویم و نیابم

تیمار همی یابم و نجویم

خارند همه خلق یکسر

من بهیده از خار گل چه جویم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

ای آنکه ترا بوده بر اندام جهان دام

چون بست ترا دست جهان دام بر اندام

ز آن پس که همی گام بکام تو زدی چرخ

چون داد به ناکام ترا چرخ زدن گام

ایام همه عالم از ایام تو خوش بود

[...]

مسعود سعد سلمان

ای نام تو بخشیده بخشنده اقسام

اقسام مکارم را بخشی است از آن نام

از امر تو و نهی تو گردون و زمانه

یکسو نکشد گردن و بیرون ننهد گام

بی قوت رای تو خرد نیست مگر سست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای طلعت میمون تو سر چشمه اجرام

وی عهد همایون تو سر دفتر ایام

ای خاتم تو دایره نقطه عصمت

وی مسند تو مردمک دیده اسلام

داغی شده برران فلک صاعد مسعود

[...]

حمیدالدین بلخی

امروز چنانی که غلام تو توان بود

در بند خم حلقه دام تو توان بود

چون باد صبا عاشق زلف تو توان شد

چون خاک زمین بنده گام تو توان بود

بر آهن تفتیده و در آتش سوزان

[...]

ادیب صابر

بستد ز من آن پسته دهن دل به دو بادام

از پسته و بادام که سازد به از او دام

چون پسته گشادم دهن اندر صفت او

باشد که به من بگذرد آن چشم چو بادام

تا ننگرد این دیده در آن روی چو خورشید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه