ماهی دل من بر دو دل خویش بمن داد
من هستم از او خرم و او هست ز من شاد
بی من نکند شادی و بی من نخورد می
همواره چنان بوده و پیوسته چنین باد
با ناله و فریادم و با خواهش و کاهش
از بسکه همی روز جدائیش کنم یاد
من بر بت خویش ایمنم و نیستم ایمن
برگشت زمانه همه زان خواهم فریاد
ای لؤلؤ شهوار بپوشیده بدیبا
وی سوسن آزاد بپوشیده بشمشاد
آنکس که ترا کشت هوای دل من کشت
وانکس که ترا زاد هوای دل من زاد
ترسم که تو از مهر من آزاد کنی دل
وز مهر تو هرگز نشود جان من آزاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و وابستگی عمیق بین دو نفر اشاره دارد. شاعر بیان میکند که دل او به دل محبوبش وابسته است و هر دو در شادی و خوشی یکدیگر شریک هستند. او از جدایی و غم ناشی از آن ناله میکند و بارها به یاد محبوبش میافتد. شاعر به محبوبش شبیه لؤلؤ و سوسن میگوید و حس میکند که علاقه و مهر او همچنان در قلبش باقی خواهد ماند. در نهایت، او از این میترسد که محبوبش از محبت او دست بردارد و در نتیجه، زندگیاش بدون عشق او خالی و بیمعنا خواهد بود.
هوش مصنوعی: دل من مانند ماهی، نیمهای را به دل خود داده است. من از او شاداب و سرزندهام و او نیز از وجود من خوشحال است.
هوش مصنوعی: او همیشه بدون من شاد نمیشود و همواره بدون من هیچ می نمینوشد؛ این وضعیت از دیرباز چنین بوده و همیشه همینطور خواهد ماند.
هوش مصنوعی: با ناله و فریاد و خواهش و زاری، به خاطر اینکه هر روز یاد جدایی او در دلم زنده میشود، تلاش میکنم این یاد را کمتر کنم.
هوش مصنوعی: من به محبوب خود اطمینان دارم، اما از تغییرات زمان نمیتوانم در امان باشم و به همین دلیل میخواهم فریاد بزنم.
هوش مصنوعی: ای دُر گرانبها که در زیر پرده و زیبایی پنهان هستی، و ای سوسن آزاد که در سایه درختان شاداب قرار داری.
هوش مصنوعی: آن کسی که تو را کشت، باعث شد قلب من نیز بمیرد و آن کسی که تو را به دنیا آورد، به نوعی دل من را زنده کرد.
هوش مصنوعی: نگرانم که تو با محبت خودم را از وابستگیهای عاطفی آزاد کنی، اما من هرگز نمیتوانم از محبت تو جدا شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آباد بر این بر که و این طارم آباد
وز هر دو خداوند جهان کامروا باد
این برکه افروخته چون چشمه خورشید
وین طارم آراسته چون قبله نوشاد
با آن نبرد هیچکس از ماء معین نام
[...]
ای شاد ز تو خلق و تو از دولت خود شاد
دنیا به تو آراسته و دین به تو آباد
ایزد همه آفاق تورا داد سراسر
حقّا که سزاوار تو بود آنچه تو را داد
معلوم شد از تیغ تو هم نصرت و هم فتح
[...]
تا کی کنم از طرهٔ تو فریاد
تا کی کشم از غمزهٔ تو بیداد
یک شهر زن و مرد همی باز ندانند
فریاد من از خنده و بیداد تو از داد
آن روز که زلفین نگون تو بدیدند
[...]
ای ملک بدیدار تو چون باغ بگل شاد
عالم بوجود تو چو روح از جسد آباد
با رحمت تو دود سقر مروحه روح
با هیبت تو نکهت صبح آذر حداد
از حزم تو پوشید زره قامت ماهی
[...]
افتاد دل از پای و ندانم ز چه افتاد
فریاد ز شوخی که ملول است ز فریاد
هر خانه که در کوی طرب ساخته بودیم
سیلاب غمش آمد و بر کند ز بنیاد
گوید به رقیبان که فراموش کنیدش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.