گنجور

 
قطران تبریزی

ماهی دل من بر دو دل خویش بمن داد

من هستم از او خرم و او هست ز من شاد

بی من نکند شادی و بی من نخورد می

همواره چنان بوده و پیوسته چنین باد

با ناله و فریادم و با خواهش و کاهش

از بسکه همی روز جدائیش کنم یاد

من بر بت خویش ایمنم و نیستم ایمن

برگشت زمانه همه زان خواهم فریاد

ای لؤلؤ شهوار بپوشیده بدیبا

وی سوسن آزاد بپوشیده بشمشاد

آنکس که ترا کشت هوای دل من کشت

وانکس که ترا زاد هوای دل من زاد

ترسم که تو از مهر من آزاد کنی دل

وز مهر تو هرگز نشود جان من آزاد

 
 
 
قطران تبریزی

آباد بر این بر که و این طارم آباد

وز هر دو خداوند جهان کامروا باد

این برکه افروخته چون چشمه خورشید

وین طارم آراسته چون قبله نوشاد

با آن نبرد هیچکس از ماء معین نام

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیر معزی

ای شاد ز تو خلق و تو از دولت خود شاد

دنیا به تو آراسته و دین به تو آباد

ایزد همه آفاق تورا داد سراسر

حقّا که سزاوار تو بود آنچه تو را داد

معلوم شد از تیغ تو هم نصرت و هم فتح

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

تا کی کنم از طرهٔ تو فریاد

تا کی کشم از غمزهٔ تو بیداد

یک شهر زن و مرد همی باز ندانند

فریاد من از خنده و بیداد تو از داد

آن روز که زلفین نگون تو بدیدند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای ملک بدیدار تو چون باغ بگل شاد

عالم بوجود تو چو روح از جسد آباد

با رحمت تو دود سقر مروحه روح

با هیبت تو نکهت صبح آذر حداد

از حزم تو پوشید زره قامت ماهی

[...]

کمال خجندی

افتاد دل از پای و ندانم ز چه افتاد

فریاد ز شوخی که ملول است ز فریاد

هر خانه که در کوی طرب ساخته بودیم

سیلاب غمش آمد و بر کند ز بنیاد

گوید به رقیبان که فراموش کنیدش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه