گنجور

 
قطران تبریزی

دلشاد نشستم بمقام پدر خویش

برغم نکند سرد دلم رهگذر خویش

کز هر چه بگیتی خبر هست بجستم

بسیار ندارم ز بزرگی گهر خویش

گه بوسه ستانم ز عقیقی شکر دوست

گه زهر کنم بر دل دشمن شکر خویش

بر پشت زمین بر اثر خصم نپایم

تا حشر بپایم بجهان بر اثر خویش

زین رستن از اندیشه بیهوده دشمن

شکرم همه هست از ملک دادگر خویش