ای آنکه همیشه دل تو رادی جوید
طبع تو همه گرد در رادی پوید
چون ماه سخای تو همه جای بتابد
چون مشک عطای تو بهر جای ببوید
از سنگ بنام تو همی سوری خیزد
از خاره بفر تو گل سوری روید
از من بگسستی تو بگفتار تنی چند
گر یاد کنمشان دلم از درد بموید
از بهر گناهان مرا عذر تو جستی
چون هست گناهم ز تو این عذر که جوید
بر خصم کسی عذر بیک مهر نبندد
وز دوست کسی دست بیک جنگ نشوید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف ویژگیهای یک فرد سخاوتمند و مهربان میپردازد. او از دلسوزی و محبت این شخص سخن میگوید و میگوید که خوبیهای او مانند نور ماه در همه جا میتابد و دلها را شاد میکند. مشکلات و رنجهای گناهان خود را به یاد میآورد و تأکید میکند که عذرخواهی از چنین دوستی سخت است. به طور کلی، این شعر درباره زیباییهای محبت و گذشت در روابط انسانی است.
هوش مصنوعی: ای کسی که دل همیشه به دنبال رادی است، نفس و روح تو دائماً در حال جستجو و حرکت به سوی رادی است.
هوش مصنوعی: وقتی مهربانی و بخشش تو در هر جا منتشر شود، مانند نور ماه در همه جا میتابد و هنگامی که عطای تو پخش میشود، همچون بوی خوش مشک در تمام مکانها حس میشود.
هوش مصنوعی: از سنگی که به نام تو است، درختی سرسبز و شکوفا میشود و از خاری که در آن وجود دارد، گلهای زیبا و خوشبو میروید.
هوش مصنوعی: تو از من جدا شدی و چند نفر را به من معرفی کردی. اگر بخواهم آنها را به یاد بیاورم، دلم از درد میسوزد.
هوش مصنوعی: به خاطر گناهان من، تو سعی کردی عذر بیاوری، در حالی که خودت هم میدانی که گناهم از تو ناشی میشود. پس چه نیازی به چنین عذری است؟
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند به وسیلهٔ محبت، عذری برای دشمنش بیاورد و هیچ دوستی با درگیری و جنگ نمیتواند ارتباطش را قطع کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر ساعتکی بط سخنی چند بگوید
در آب جهد جامه دگر بار بشوید
در آب کند گردن و در آب بروید
گوییکه همی چیزی در آب بجوید
روزی پسری با پدر خویش چنین گفت
کان مردک بازاری از آن زرق چه جوید
گفتا چه تفحص کنی احوال گروهی
کز گند طمعشان سگ صیاد نبوید
عاقل به چنان طایفهٔ دون نگراید
[...]
هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید
واندر ره ادراک جمال تو نپوید
فردا که شب وعده دیدار سر آید
رهبر نبود سوی تو چندان که نجوید
فردا که تو در گلشن فردوس خرامی
[...]
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید
هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید
جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید
غیر از گل عباسی ازین باغ نروید
در پرده لبهاست، از آن جای زبان را
تا حرف غم عشق تو بی پرده نگوید
هر گام درین راه، تماشای جدایی است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.