گنجور

 
قطران تبریزی

ای آنکه همیشه دل تو رادی جوید

طبع تو همه گرد در رادی پوید

چون ماه سخای تو همه جای بتابد

چون مشک عطای تو بهر جای ببوید

از سنگ بنام تو همی سوری خیزد

از خاره بفر تو گل سوری روید

از من بگسستی تو بگفتار تنی چند

گر یاد کنمشان دلم از درد بموید

از بهر گناهان مرا عذر تو جستی

چون هست گناهم ز تو این عذر که جوید

بر خصم کسی عذر بیک مهر نبندد

وز دوست کسی دست بیک جنگ نشوید