گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷

 

آنی که به جان ناز تو را حور کشیده

خورشید به چشم از رخ تو نور کشیده

گیسوی تو ببریده کمند از دم افعی

مژگان تو نیش از تن زنبور کشیده

آن رخ که خویش می چکد از زلف بناگوش

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۰

 

در عهد تو یک سر به گریبان نرسیده

کش چاک دل از سینه به دامان نرسیده

محمود پریشان سر زلف ایازست

کاریست محبت که به سامان نرسیده

مجنون نشد آرام پذیر از رخ لیلی

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۳

 

غیر از تو نگنجد به سرایی که تو باشی

جز تو همه محوند به جایی که تو باشی

شاهان جهان روی نمای تو ندارند

نرخ تو که داند به بهایی که تو باشی

خورشید نخواهم که درآید به خیالت

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶

 

گر حسن جمال تو طلبکار نبودی

در خانقه و بتکده دیار نبودی

گر نرگس مست تو نکردی جدل آغاز

تا گردش او بودی هشیار نبودی

بی پرده توانستی اگر روی نمودن

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۹

 

یک ره کم این حجره خاکی نگرفتی

ترک صنم و دیر مغاکی نگرفتی

دیو و ملک از عربده ناکی تو جستند

در شکوه عنان دل شاکی نگرفتی

در کوچه وحدت که شهودی به دوام است

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰

 

در هیچ مقامم نگذارد به درنگی

از بوی به بویی برد از رنگ به رنگی

بالاتر ازین طور تجلی قدمی چند

دارد ارنی گوی دگر هر سر سنگی

شوق تو زنان را به سر کوی برآرد

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - یک قصیده

 

چندی به غلط بتکده کردیم حرم را

وقتست که از کعبه برآریم صنم را

بیخ هوس وصل ببریم که زشتست

خار و خس بیگانه گلستان ارم را

ما و در آسودگی مرگ کزین بیش

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - این قصیده در مدح ابوالمنصور جهانگیر پادشاه در حین ملازمت ایشان در تعریف شکار گفته شده است

 

ترتیب کهن تازه شد آیین زمان را

نو داد نسق شاه جهانگیر جهان را

از قاعده دانی سپه و ملک نسق کرد

آری به نسق کار شود قاعده دان را

گویند که در روز نخستین دل و دستش

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - مطلع دوم

 

ای خاک درت صندل سرگشته سران را

بادا مژه جاروب رهت تاجوران را

مشاطه سیمای رخ خلق ز زینت

از آب و گلت غالیه رخسار جهان را

بر درگه تو فتنه چین و رخ خوبان

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - این قطعه در تاریخ مولود صاحب زاده برخوردار میرزا داراب بن عبدالرحیم خان خانان گفته شده

 

داراب دوم طفل فلک مهد جلی قدر

رخسار ظفر حسن کرم نور عقیده

نیک آمدی ای چشم جهانی به تو روشن

طالع گل اقبال ز مولود تو چیده

هر حرف پسندیده که در نسخه فضل است

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - این ترکیب موحدانه در دارالسلطنه لاهور در فصل گل و بهار در اوان سرمستی ها در تعریف خرمی عالم مذیل به نام نامی صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان در استدعای صحبت ایشان گفته شده

 

آن جلوه که در پرده روش های نهان داشت

از پرده برآمد روشی بهتر از آن داشت

ذوقی به چمن داد که در خنده ابرست

شوری ز گل انگیخت که بلبل به فغان داشت

امروز که شد عشرت می لعل قبا شد

[...]

نظیری نیشابوری
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode