گنجور

 
نظیری نیشابوری

گر حسن جمال تو طلبکار نبودی

در خانقه و بتکده دیار نبودی

گر نرگس مست تو نکردی جدل آغاز

تا گردش او بودی هشیار نبودی

بی پرده توانستی اگر روی نمودن

در کعبه حجاب در و دیوار نبودی

نازت ننهادی به دل این بار امانت

گر حسن تو از عشق گرانبار نبودی

میزان تو در دست غرورست وگرنه

حسن تو به این قیمت و مقدار نبودی

گر غیرت تو پرده پندار بهشتی

یک دل شده محروم ز دیدار نبودی

افسوس که خوی تو چو روی تو نکو نیست

ورنه همه بودی گل و یک خار نبودی

ای کاش نیامیختی این رنگ محبت

تا این همه نیرنگ تو در کار نبودی

آسان ز عتاب تو توانست رهیدن

گر جان به کمند تو گرفتار نبودی

آن تاب و توان رفت که بر یاد رخ تو

دشوار شدی کارم و دشوار نبودی

می رست ازین حلقه زنار «نظیری »

گر معنی تسلیم به زنار نبودی