گنجور

 
نظیری نیشابوری

غیر از تو نگنجد به سرایی که تو باشی

جز تو همه محوند به جایی که تو باشی

شاهان جهان روی نمای تو ندارند

نرخ تو که داند به بهایی که تو باشی

خورشید نخواهم که درآید به خیالت

تا ذره نپرد به هوایی که تو باشی

گر دین رودم در سر کار تو نگردم

الا که پرستار خدایی که تو باشی

در عشق حسد نیست مگر بر دو مقامم

آنجا که نه من باشم و جایی که تو باشی

آرام رباید به کمینگاه ز صیاد

وحشی روشی رام نمایی که تو باشی

شاید که برآرد گل صد برگ «نظیری »

دستان زن هر شاخ گیایی که تو باشی