آنی که به جان ناز تو را حور کشیده
خورشید به چشم از رخ تو نور کشیده
گیسوی تو ببریده کمند از دم افعی
مژگان تو نیش از تن زنبور کشیده
آن رخ که خویش می چکد از زلف بناگوش
گویی عرق از عنبر و کافور کشیده
از معنی فهم و دهن تنگ تو ادراک
یک نکته بیان کرده سخن دور کشیده
بی دردتر از شیره جان ساخته صد بار
خمار که این شیره انگور کشیده
کوی تو کنون وعده گه منتظران است
دیریست که موسی قدم از طور کشیده
محروم ز دلجویی آن چشم سیاهم
مژگان تو بر گرد نگه سور کشیده
بسیار شد اندوه و عنا کی بود آخر
بینیم به صبح این شب دیجور کشیده
ایوب مگر چاره رنجوری ما را
داند که ازین علت ناسور کشیده
آسوده جز از گوشه ویرانه نگردد
دیوانه که آزار ز معمور کشیده
افغان که به منزل نرساندیم ز مستی
باری که دوچندان کمر مور کشیده
دل خستن و فریاد «نظیری » ز درونست
رنجور نفس از دل رنجور کشیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر فلک از رخ علم نور کشیده
زلف تو قلم در شب دیجور کشیده
حسن از اثر مستی و ناخفتن دوشت
صد سرمه در آن نرگس،مخمور کشیده
خط تو بر آن روی چو خورشید هلالیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.