در هیچ مقامم نگذارد به درنگی
از بوی به بویی برد از رنگ به رنگی
بالاتر ازین طور تجلی قدمی چند
دارد ارنی گوی دگر هر سر سنگی
شوق تو زنان را به سر کوی برآرد
بی معجر و بی کفش نه شرمی و نه ننگی
یوسف صفتان داد به زندان تو آرند
دستار به چنگی و سر طره به چنگی
صد جنگ در ایمان و از آن عشوه فریبی
صد درع ز قران و از آن غمزه خدنگی
لب خیرگیی می کند ار پیش ره آید
ابروی گشادی ز پس کوچه تنگی
زان لطف و عتابی نکشیدیم که هرگز
آلوده نکردیم لب از شهد و شرنگی
یک رنگ صفت با همه کس زیست «نظیری »
نی حیله روباهی و نی خوی پلنگی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آه جگرسوز ز شست تو خدنگی
کوه الم از دامن صحرای تو سنگی
در دشت خطرناک تو هر خار سنانی
از بحر پرآشوب تو هر موج نهنگی
گردون سراسیمه و این خاک گرانسنگ
[...]
جز عافیتم نیست به سودای تو ننگی
ای خاک برآن سرکه نیرزید به سنگی
انجام خرام تو شکار افکن دل بود
ازسرو، چمن هم به جگر داشت خدنگی
مخمور لبت گر چمنش نشئه رساند
[...]
ای کعبهٔ جان از تو کلیسای فرنگی
بی یاد تو دل را دو جهان سینهٔ تنگی
جان دیده از آن نرگس عیار فریبی
دل خورده از آن غمزهٔ خونخوار خدنگی
دیری ست که شرمنده ام از سبحه، چه سازم؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.